جنگ ارومیه نبرد شاه عباس صفوی با عثمانی
جنگ ارومیه نبرد شاه عباس صفوی با عثمانی

شـــــرح
جنگ ارومیه نبرد شاه عباس صفوی با عثمانی

شـــــرح
جنگ اچمازین دومین جنگ عباس میرزا با روسیه

شـــــرح
اصلان دوز چهارمین جنگ عباس میرزا با روسیه 
شـــــرح
گنجه پنجمین جنگ عباس میرزا با روسیه
شکست ایران در جنگ اصلاندوز و شورش های محلی، فتحعلی شاه را مجبور به صلح با روس ها کرد. میرزا ابوالحسن ایلچی به عنوان نماینده و سرگور اوزلی نیز به عنوان واسطه از تهران عازم روسیه شدند. دولت روسیه نیز چون در این زمان سخت گرفتار درگیری و کشمکش با ناپلئون بناپارت بود از رسیدن سفیر روسیه و تقاضای صلح استقبال کرد. قرارداد صلح در قریه گلستان از محال قره باغ منعقد شد. این عهدنامه به وساطت سرگوراوزلی، نماینده روس یرملوف و نماینده تهران میرزا ابوالحسن خان ایلچی به تاریخ ۲۹ شوال (۱۲۲۸ه .ق) در یازده فصل امضا شد.
عهدنامه گلستان یکی از شومترین معاهداتی است که در تاریخ ایران به امضا رسیده و اولین عهدنامه شومی است که اولیای ایران از شدت بی خبری با یک دولت اروپایی بسته اند. این عهدنامه سبب شد که روس ها در بدترین شرایط جنگ فرانسه بودند، از گرفتاری های ایران آسوده شده و همچنین سرزمین های جدیدی به متصرفات خود درآورند. عهدنامه گلستان سبب شد برای اولین بار مرزهای طبیعی ایران تغییر کند و تمام نواحی شمال رود ارس از دست ایران خارج شود. 
شـــــرح
جنگ شوشی سومین جنگ عباس میرزا با روسیه شـــــرح
فتحعلی شاه، عباس میرزا را به فرماندهی سپاه ایران منصوب و راهی نواحی تصرف شده کرد چون روس ها مهیای جنگ نبودند غافلگیر شدند و سپاهیان ایرانی تمامی ولایات از دست رفته از جمله باکو، دربند، شوشی، داغستان، ایروان و تالش را به تصرف درآوردند. پس از این واقعه پاسکوویچ از سرداران معروف روسیه از جنگ های روس و عثمانی فارغ شد و فرماندهی سپاه روس در قفقاز را عهده دار شد ویرملوف به خاطر عدم کامیابی در جنگ از طرف تزار روسیه احضار شد. پاسکوویچ درصدد برآمد تمامی نواحی متصرف شده توسط ایرانیان را بازپس گیرد. ابتدا قره باغ و سپس ایروان را تصرف کرد و در جبهههای طالش و لنکران قوای ایران را شکست داد لذا با شتاب خود را به گنجه رساند. عباس میرزا نیز با ۳۰ هزار سپاهی عازم گنجه شد. در این نبرد که به جنگ گنجه معروف شد عنقریب بود که گوی پیروزی نصیب ایرانیان شود اما به علت خیانت آصف الدوله صدراعظم جدید ایران در اعزام نیرو به سپاه ایران، در سپاه ایران بی نظمی به وجود آمد و تلاش های عباس میرزا در نظم بخشیدن به امور فایدهای حاصل نکرد و ناچار به عقب نشینی پرداخت و در نتیجه این عمل تلاش های ایرانیان در کسب فتوحات در خطر افتاد و باعث پیروزی کامل پاسکوویچ و سپاهیانش شد. پیشرفت قوای روس به سوی پایتخت در جنگ دوم :
پس از تصرف گنجه و وارد آمدن تلفات سنگین به سپاه ایران سرانجام معابر ارس به دست روس ها افتاد. کشتی های جنگی روسیه در سواحل روسیه با ترکمانان و ایلات یموت سازش کردند و حتی آنها را به طغیان علیه دولت ایران وادار کردند. عباس میرزا نیز آخرین نیرو های خود را در سردار آباد متمرکز و به سال ۱۲۴۳ (ه.ق) با قوای روسیه به نبردی سخت پرداخت اما نرسیدن آذوقه و جیره و مواجب سپاهیان از تهران باعث تضعیف و متزلزل کردن روحیه سربازان ایرانی شد و سردارآباد به تصرف سردار روس درآمد و قوای ایران به کلی از ساحل چپ رود ارس به داخل آذربایجان رانده شدند. پاسکوویچ در تعقیب سپاه وارد آذربایجان شد و پایتخت ایران را مورد تهدید نظامی قرار داد. پس از آن عباس میرزا دستههای متفرق سپاه خود را به خوبی تمرکز داد و حفظ تبریز را به آصف الدوله سپرد اما با خیانت آصف الدوله تبریز توسط ارتش روسیه تصرف شد. سپاه روسیه بدون مقاومت مردم وارد شهر شده و ذخایر و مهمات دولتی را به تصرف درآوردند. با تصرف تبریز نیرو های ارتش روسیه تا ده خوارقان پیش رفتند. در این هنگام بود که عباس میرزا فتحعلی خان رشتی را نزد پاسکوویچ فرستاد و از وی تقاضای صلح کرد.
[ویرایش] عهدنامه ترکمانچای
شرایطی که پاسکوویچ برای عقد مصالحه جدید پیشنهاد کرد بسیار سنگین بود اما سفیر انگلستان (مک دونالد) در تهران که بیشتر از فتحعلی شاه از پیشروی سپاه روسیه میترسید، در عقاید خود پافشاری کرد و شاه را به قبول شرایط صلح وداشت. این قرارداد در اثر بی لیاقتی فتحعلی شاه و نرساندن وسایل لازم برای سپاه ایران در جنگ های دوم ایران و روسیه صورت گرفت و ارتش ایران از روسیه شکست خورد و تسلیم شد. پس از وساطت سفیر انگلیس مجلسی در قریه ترکمانچای (اردوگاه پاسکوویچ) مرکب از عباس میرزا، آصف الدوله و حاجی میرزا ابوالحسن خان شیرازی تشکیل شد و عهدنامهای در ۱۶ فصل و یک قرارداد تجاری الحاقی در ۹ فصل نوشته شد و در تاریخ ۵ شعبان ۱۲۴۳ هجری به امضای نمایندگان ایران و روسیه رسید. روس ها با در دست داشتن امتیازات پیمان ترکمانچای، شمال ایران را قبضه کرده و اعتبار بین المللی ایران را کاملاً مخدوش ساخته بودند. خزانه مملکت تهی و صحنه سیاست کشور خالی از رجال و رهبران آزموده و خدوم وطن خواه و ملی و ضداستعمار بود، در واقع ایران در پرتگاه سقوط و تجزیه واقع شده بود و فقط این شخصیت فوق العاده امیر کبیر بود که توانست کشور را نجات داده، به فریاد کشور و ملت برسد، چون در غیر این صورت ایران، پس از تجزیه به طور کامل تحت استعمار قرار میگرفت. بعد از این واقعه دیگر میان روس و ایران حوادث مهم و برخوردهای دامنه داری رخ نداد، مگر در مورد آشوراده و چند پیشامد کوچک دیگر که هر یک دلیل خاصی دارد.
منبع سایت نامداران ومشاهیر ایران
جنگ تفلیس اولین جنگ فتحعلیشاه قاجار با روسیه

شـــــرح
منبع سایت نامداران ومشاهیر ایران
هدف اصلی روسیه دسترسی به دریای آزاد بود، علت دیگر دست اندازی روس ها به خاک قفقاز بود که ساکنان آن خواستار خودمختاری بودند و همچنین قفقاز مرکزی و جنوبی که جزیی از خاک ایران محسوب میشد و ساکنان آن هواخواه ایران بودند. از طرف دیگر مردم مناطق قفقاز شرقی یعنی گنجه، شیروان، تالش، باکو علاوه بر مسلمان بودن، طرفدار ایران بودند و این موجب نارضایتی روس ها میشد. گرجستان نیز یکی از علل اساسی اختلاف بین ایران و روسیه بود. گرجستان ناحیه حاصلخیز سبز و خرمی است که در دامنه کوههای قفقاز و در سواحل راست دریای سیاه واقع شده است. مردمی از نژاد آریایی از زمان های بسیار قدیم و شاید از نخستین روزهای هجرت نژاد آریایی ایرانی به نواحی امروزی در آنجا سکنی دارند و از نخستین روزهای تاریخ ایران نامشان در اسناد تاریخی ما آمده است (گرجستان در زمان آقامحمدخان به تصرف ایران درآمده بود) اما پس از ملحق شدن به روسیه فتحعلی شاه در بازگرداندن آن به تلاش های بسیاری کرد.
سال ۱۲۱۵ ه. ق گئورگی حاکم گرجستان رسماً تحت الحمایگی روس ها را پذیرفت. برادر گئورگی، الکساندر چون مخالف الحاق گرجستان به روسیه بود به دربار ایران پناهنده شد. تزار روس این امر را بهانه قرار داده فرمانده خود سیتسیانف را مامور تصرف قفقاز کرد. سیتسیاتف به تفلیس حمله کرد و آن شهر را تصرف کرد. در این زمان گئورگی خان مرد و یکی از فرزندان او تهمورث به دربار ایران پناهنده شد و شاه ایران را به جنگ با روس ها تشویق کرد. فتحعلی شاه که از الحاق گرجستان به روسیه ناراحت بود پناهنده شدن شاهزادگان گرجستانی به دربار ایران را بهانه کرد و فرمان حمله به گرجستان را صادر کرد. علت اساسی جنگ هم تمایل هر دو دولت ایران و عثمانی مبنی بر به تصرف درآوردن گرجستان بود.
گنجه به سال ۱۲۱۸ ه. ق توسط سردار روسیه ژنرال سیتسیانف تصرف شد. به رغم دفاع مردانه حاکم ایرانی گنجه (جوادخان قاجار)، خیانت ارامنه و مایوس شدن حکام قره باغ و ایروان از فتحعلی شاه سبب شد خانات ایروان به تصرف نیروهای روسیه درآیند. با تصرف این شهرها نیروهای روسیه تا حدود ارس پیشروی کردند. به محض اطلاع فتحعلی شاه از تسخیر گنجه و تسلیم ایروان و قره باغ سپاهی به فرماندهی عباس میرزا نایب السلطنه که از همه برادران خود لایق تر بود فرستاد

شـــــرح
|
|
شاه عباس دوم | |
|
تاریخ تولد : ............
تاریخ درگذشت : ..... توضيحات - آرامگاه : . |
23 ربيع الاول سال 1077 ه.ق
| |
![]() |
|
|
بیوگرافی و زندگینامه
منبع- سایت نامداران ومشاهیر ایران
|
|
شاه اسماعیل دوم | |
|
تاریخ تولد : ............
تاریخ درگذشت : ..... توضيحات - آرامگاه : . |
996 هجری قمری
| |
![]() |
|
|
بیوگرافی و زندگینامه
منبع- سایت نامداران ومشاهیر ایران
|
|
شاه عباس کبیر | |
|
تاریخ تولد : ............
تاریخ درگذشت : ..... توضيحات - آرامگاه : . |
1038
| |
![]() |
|
|
بیوگرافی و زندگینامه
منبع- سایت نامداران ومشاهیر ایران
ستار در جوانی به جرگه لوطیان (جوانمردان، یا اهل فتوت) محله امیرخیز تبریز درآمد و در همین باب در حالی که به دفاع از حقوق طبقات زحمتکش بر میخاست با مأمورین محمدعلی شاه درافتاد و به ناچار از شهر گریخت و مدتی به راهزنی مشغول شد، اما از ثروتمندان میگرفت و به فقرا میداد. سپس با میانجیگری پارهای از بزرگان به شهر آمد و چون در جوانی به درستی و امانتداری در تبریز شهرت داشت به همین دلیل مالکان حفاظت از املاک خود را به او میسپردند. او هیچ گاه درس نخواند و سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما هوش آمیخته به شجاعتش و مهارت در فنون جنگی و اعتقادات مذهبی و وطن دوستی اش، او را در صف فرهیختگان عصر قرار میداد.
او در مدت یازده ماه از ۲۰ جمادی الاول ۱۳۲۶ ق تا هشتم ربیع الثانی ۱۳۲۷ ق رهبری ِ مجاهدین تبریز و ارامنه و قفقازیها را بر عهده داشت و مقاومت شدید و طاقت فرسای اهالی تبریز در مقابل سی و پنج الی چهل هزار نفر قشون دولتی ، با راهنمایی و رهبریت او انجام گرفت، به طوری که شهرت او به خارج از مرزهای کشور رسید و در غالب جراید اروپایی و آمریکایی هر روز نام او با خط درشت ذکر میشد و درباره مقاومتهای سرسختانه وی مطالبی انتشار مییافت.
پس از ماهها محاصره تبریز قوای روسیه با موافقت دولت انگلیس و محمد علی شاه،از مرز گذشتند به سوی تبریز حرکت کردند و راه جلفا را باز کرد.ستارخان و دیگران مجاهدین تبریز که به شدت از روسها متنفر بودند، برای رفع بهانهٔ تجاوز روسها تلگرافی به این مضمون به محمد علی شاه فرستادند :
شاه به جای پدر و توده به جای فرزندان است . اگر رنجشی میان پدر و فرزندان رخ دهد نباید همسایگان پا به میان گزارند . ما هرچه می خواستیم از آن در می گذریم و شهر را به اعلی حضرت می سپاریم . هر رفتاری که با ما می خواهند بکنند و اعلی حضرت بیدرنگ دستور دهند که راه خوار و بار باز شود و جایی برای گذشتن سپاهیان روس به ایران باز نماند.
.محمد علی شاه پس از دریافت این تلگراف به نیروهای دولتی دستور ترک محاصره داد اما روسها به پیشروی ادامه دادند و وارد تبریز شدند، [۱] ستارخان حاضر به اطاعت از دولت روس نشد و در اواخر جمادی الثانی ۱۳۲۷ق (اواخر ماه مه ۱۹۰۹م) به ناچار با همراهانش به قنسول خانه عثمانی در تبریز پناهنده شد. در منابع ذکر شدهاست که ستارخان به کنسول روس (پاختیانوف) که میخواست بیرقی از کنسول خانه خود به سر در خانه ستارخان زند و او را در زینهار دولت روس قرار دهد گفت: «ژنرال کنسول، من میخواهم که هفت دولت به زیر بیرق دولت ایران بیایند. من زیر بیرق بیگانه نمیروم.»
پس از عقب نشینی قوای روس مردم شهر به رهبری ستارخان در برابر حاکم مستبد تبریز رحیم خان قد علم کردند و او را از شهر بیرون راندند، اما اندکی بعد ستارخان در زیر فشار دولت روس، دعوت تلگرافی ِ آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و جمعی از ملیون را پذیرفت و با لقب سردار ملی به سوی تهران حرکت کرد. در این سفر باقرخان سالار ملی نیز همراه او بود.
هدف دولت مشروطه از این اقدام که به بهانه تجلیل از ستارخان و باقرخان صورت گرفته بود در واقع کنترل آذربایجان و خلع سلاح مجاهدین تبریز بود. روز شنبه ۷ ربیع الاول سال ۱۳۲۸ق در شب عید نوروز، جمعیت زیادی از مردم و رجال شهر از جمله یپرم خان ارمنی برای وداع با ستارخان و باقرخان جمع شدند و آنان درمیان هلهله جمعیت از منزل خود بیرون آمدند و به سوی تهران حرکت کردند. در بین راه نیز در شهرهای میانه، زنجان، قزوین و کرج استقبال باشکوهی از این دو مجاهد راستین آزادی به عمل آمد و هنگام ورود به تهران نیمی از شهر برای استقبال به مهرآباد شتافتند و در طول مسیر چادرهای پذیرایی آراسته با انواع تزیینات، و طاق نصرتهای زیبا و قالیهای گران قیمت و چلچراغهای رنگارنگ گستردند. در سرتاسر خیابانهای ورودی شهر، تابلوهای زنده باد ستارخان و زنده باد باقرخان مشاهده میشد. تهران آن روز سرتاسر جشن و سرور بود. ستارخان پس از صرف ناهار مفصلی که در چادر آذربایجانیهای مقیم تهران تدارک دیده شده بود به سوی محلی که برای اقامتش در منزل صاحب اختیار (محلی در خیابان سعدی کنونی) در نظر گرفته بودند رفت. او مدت یک ماه مهمان دولت بود، اما به دلیل وجود سربازان و کمی جا دولت، محل باغ اتابک (محل فعلی سفارت روسیه) را به اسکان ستارخان و یارانش و محل عشرت آباد را به باقرخان و یارانش اختصاص داد. پس از چند روزی که نیروهای هر دو طرف در محلهای تعیین شده اسکان یافتند مجلس طرحی را تصویب نمود که به موجب آن تمامی مجاهدین و مبارزین غیرنظامی از جمله افراد ستارخان و خود او میبایست سلاحهای خود را تحویل دهند. این تصمیم به دلیل بروز حوادث ناگوار و ترور مرحوم سید عبدالله بهبهانی و میرزاعلی محمدخان تربیت از سران مشروطه گرفته شده بود.، اما یاران ستارخان از پذیرفتن این امر خودداری کردند. به تدریج مجاهدین دیگری که با این طرح مخالف بودند به ستارخان و یارانش پیوستند و این امر موجب هراس دولت مرکزی شد. سردار اسعد به ستارخان پیغام داد که «به سوگندی که در مجلس خوردید وفادار باشید و از عواقب وخیم عدم خلع سلاح عمومی بپرهیزید.»، اما باز یاران ستارخان راضی به تحویل سلاح نشدند.
بعدازظهر اول شعبان ۱۳۲۸ق قوای دولتی، که جمعا سه هزار نفر میشدند به فرماندهی یپرم خان ، یار قدیمی ستارخان در تبریز و رئیس نظمیه وقت باغ اتابک را محاصره کردند و پس از چندبار پیغام ، هجوم نظامیان به باغ صورت گرفت و جنگ بین قوای دولتی و مجاهدین آغاز گشت. در این جنگ قوای دولتی از چند عراده توپ و پانصد مسلسل شصت تیر استفاده کردند و به فاصله ۴ ساعت ۳۰۰ نفر از افراد حاضر در باغ کشته شدند. ستارخان راه پشت بام را در پیش گرفت، اما در مسیر پلهها در یکی از راهروهای عمارت تیری به پایش اصابت کرد و مجروح شد و قادر به حرکت نبود. اندکی بعد قوای دولتی او را دستگیر کردند و به منزل صحصام السلطنه بردند و خود و اتباعش ناچار به خلع سلاح شدند (۳۰ رجب ۱۳۲۸ق).
بعد از این وقایع، ستارخان خانه نشین شد و پزشکان حاذق برای مداوای پای او تمام تلاش خود را کردند، اما معالجات به جایی نرسید و در تاریخ ۲۸ ذی الحجه ۱۳۳۲هـ. ق (۲۵ آبان ۱۲۹۳ش/ ۱۶ نوامبر ۱۹۱۴م) در تهران درگذشت و برخلاف وصیتش، در باغ طوطی در جوار بقعه حضرت عبدالعظیم حسنی در شهرری درحالی که هزاران هزار تهرانی با چشمانی گریان جنازه او را تشییع میکردند به خاک سپرده شد. او هنگام فوت حدود ۵۳ سال داشت.
از شب جمعه سی ام بهمن، اجازه حرکت افراد عادی به سمت تهران به دلایل امنیتی سلب گردید. دو هزار نفر از قوای قزاق و یکصدنفر ژاندارم به سمت تهران حرکت کردند و در صبح شنبه به کرج وارد شدند. در تیپ پیشقراولان به فرماندهی احمد امیراحمدی یک قبضه توپ نیز وجود داشت. صبح روز یکشنبه رژه پیاده نظام برگزار شد و پنجاه نفر قزاق برای جلوگیری از فرار احتمالی شاه به جنوب، به سمت کهریزک حرکت کردند. مابقی قوای قزاق در ساعت سه بعدازظهر به سوی شاه آباد و مهرآباد حرکت کردند و در کرج تنها یکصد قزاق و یکصد ژاندارم برای اسکورت سیدضیاء باقی ماندند. قوای قزاق ساعت ۴ بعدازظهر به مهرآباد (حومه تهران آنروز) رسیدند. [۷]
یک ساعت بعد فرماندهان قبلی قزاقها برای منصرف کردن قوای قزاق وارد اردو میشوند، ولی موفقیتی حاصل نمیکنند. خانواده سربازان قزاق که از ورود فرزندان خود به حومه شهر مطلع شدهاند، برای استقبال به مهرآباد میروند. [۷]
در ساعت هفت و نیم عصر، نمایندگان شاه (معین الملک)، نخست وزیر(ادیبالسلطنه سمیعی) و سفارت انگلستان (کلنل هایک و کلنل هادسون) برای مذاکره به مهرآباد میرسند که با سردی استقبال شده و مدت یک ساعت در اتاقی شبیه به طویله منتظر دیدار با سیدضیاء و رضا خان میشوند و عملا تحت الحفظ نگهداری میشوند. ساعت ۹ شی اردو به سمت محلهای از پیش تعیین شده در سطح شهر حرکت کرده و همزمان رضاخان با نمایندگان مذکور ملاقات میکند. نمایندگان دستور شاه مبنی بر توقف قوا را در مهرآباد به رضا خان ابلاغ میکنند، ولی شیپور حمله همزمان نواخته میشود و تقاضای آنان بی اثر باقی میماند. [۷]
پیشقراولان بریگاد مرکزی تحت فرماندهی سرتیپ شهاب جلوی دروازه شهرنو (دروازه قزوین) به رضاخان اخطار میکنند که در آماده باش کامل به سر میبرند ولی در عمل مقاومتی نمیکنند. اندکی بعد قزاقخانه (باغ ملی) به تصرف قزاقها در میآید. عبدالحسین میرزا فرمانفرما (که زمانی رضا خان در میان انبوه سربازان وی شخصیتی ناشناخته بود) برای مذاکره وارد میشود. ولی او نیز موفقیتی بدست نمیآورد. دویست نفر قزاق به فرماندهی کاظم خان سیاح فرماندهی کلانتریهای شهر را بر عهده میگیرند و این تنها نقطه کودتا بود که به زد و خورد و کشته شدن چند قزاق و پلیس انجامید. چند تیر توپ شلیک شد و کودتا به پایان رسید. [۷]
هیچکس به اندازه خود رضاخان در گسترش شایعه انگلیسی بودن کودتا موثر نبودهاست. البته در محافل روشنفکری آن زمان شایعه انگلیسی بودن کودتا بسیار رواج داشت. ولی پس از نطق رضاخان، این شایعات به میان عامه مردم نیز کشیده شد. [۱۳]
«این است که در بعضی جراید مرکزی، پس از یکسال تمام که از مدت کودتا گذشتهاست، تازه دیده میشود که مسبب حقیقی کودتا را موضوع مباحث خود قرار داده و در اطراف آن قلمفرسایی میکنند.... آیا با حضور من، مسبب حقیقی کودتا را تجسس کردن مضحک نیست؟»
واقعیت این است که آیرونساید تنها مدت کوتاهی در منطقه و در ایران بود. او از ۴ اکتبر ۱۹۲۰ تا ۱۷ فوریه ۱۹۲۱، یعنی کمتر از چهارماه و نیم فرمانده نورپرفورس بود که مأموریت جنگ با بلشو یکها را به عهده داشت. وی در طول زندگی اش نیز ارتباطی با ایران نداشت و بنابراین نقش او در کودتا نمیتواند همسنگ و حتی قابل مقا یسه با نقش اردشیر ریپورتر باشد که به عنوان رئیس سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا در ایران تا زمان کودتا ۲۸ سال در ا یران اقامت داشت و بر حوادث مهمی چون انقلاب مشروطه و غیره تأثیر نهاده بود. البته آ یرونساید به عنوان فرمانده نیروهای نظامی انگلیس در شمال ایران سهم معینی در کودتا داشت ولی او مجر ی دستورات وز یر جنگ وقت بر یتانیا، یعنی چرچیل، بود. بعدها همین چرچیل، به عنوان نخست وزیر وقت بریتانیا، نقش سرنوشت سازی در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ایفا کرد.[۶] [۷]
به عقیده بسیاری این دولت بریتانیا بود که برای کنترل اوضاع ایران اقدام به کودتای نظامی کرد. علاوه بر این گفته میشد که بدون کمک مالی و لجستیکی پرسنل ارتش بریتانیا در قزوین این کودتا امکان پذیر نبود.[۲] هرچند از دید برخی از تاریخنویسان، با باز شدن اسناد طبقه بندی شده وزارت امور خارجه انگلستان مشخص گردیدهاست که لرد کرزن، وزیر امور خارجه از برنامهریزی برای کودتا بیخبر بودهاست. اما برخی از ماموران انگلیسی در ایران، مانند آیرونساید و نرمن (سفیر وقت انگلیس در ایران)از آن خبر داشتهاند. به هر حال در ارتباط با نقش دولت انگلستان در کودتا، با توجه به خودداری دولت انگلستان از گشودن آرشيوهای وزارت جنگ و سازمان اطلاعات انگليس، بجز خاطرات آیرونساید و اطلاعات تکمیلی سر دنیس رایت، هیچ سند رسمی انگلیسی دیگری در دست نیست.[۲]
محمدرضا پهلوی در سفری که سالها بعد و در اوایل سلطنتش به انگلستان داشت، به عنوان یک خواهش شخصی درخواست نمود تا اسناد طبقه بندی شده مرتبط با روی کار آمدن پدرش را ببیند. [۱۳]
در آستانه كودتا، سیدضیاءالدین طباطبایی فهرستی از اسامی دهها تن از رجال كشور را در اختیار رضاخان میرپنج قرار داد تا بلافاصله پس از انجام كودتا دستگیر و زندانی شوند. بدین ترتیب مدت كوتاهی پس از كودتا و از واپسین ساعات شامگاه چهارم اسفند ۱۲۹۹ دستگیری گروهی از اعیان و اشراف، متنفذین، آزادیخواهان و برخی علمای مخالف آغاز شد و در طی حدود شش روز قریب به هفتاد تن از رجال دستگیر و زندانی شدند. در میان دستگیرشدگان اسامی افراد زیر به چشم میخورد: سیدحسن مدرس، احمد قوام، عبدالحسین میرزا فرمانفرما، نصرتالدوله، عینالدوله، سعدالدوله، سهامالدوله، حشمتالدوله، قوامالدوله، مجدالدوله، ممتازالدوله، محتشمالسلطنه، نصیرالسلطنه، مشارالسلطنه، وثوقالسلطنه، ممتازالملک، لسانالملک، یمینالملک، سردار رشید، سردار معتضد، سرهنگ گیگو، امیرنظام، كلهر، میرزا یانس، محمدقلی سهرابزاده، اسعد سهرابزاده، سیدمحمد اسلامبولچی، محمدولی خان تنکابنی، سالار لشكر، شیخ محمدحسین یزدی، شیخ محمدحسین استرآبادی، آقاضیاء و سیدمحمد تدین.[۷]
بسیاری از بازداشت شدگان را وعده دادند كه در قبال پرداخت مبالغی هنگفت آزادی خود را باز خواهند یافت. با این احوال قریب به اتفاق محبوسین از پرداخت پول خودداری كردند. گروهی دیگر از بازداشت شدگان را برای جلوگیری و پیشگیری از مخالفت آنان با كابینه كودتا دستگیر كرده بودند. چنانكه طی یك ماهه نخست عمر دولت كودتا در اعتراض به واقعه مذكور دهها تن دیگر نیز به خاطر مخالفت با اوضاع پیشآمده راهی زندان شدند. علی دشتی، فرخی یزدی، لسانالسلطنه مؤدب همایون، میرزا قوام، میرزا هاشم آشتیانی، سیدغلامحسین خان، دكتر مشعوف، حاج محمدحسین معینالرعایا، رهنما مدیر روزنامه رهنما، فدایی، عباسخان رأفت، یاور اكبر میرزاباشی، ملکالشعرا بهار و سردار معظم خراسانی از دیگر دستگیرشدگان آن روزگار بودند.[۷]
در فاصله كمتر از دو ماهی كه از عمر كودتا میگذشت تمام زندانها و بازداشتگاههای تهران مملو از زندانیان شد تا جایی كه مجبور شدند عدهای از محبوسین را به شهرها و مناطق دیگری تبعید كنند. چنانكه سیدحسن مدرس به قزوین تبعید و در آن شهر زندانی شد. [۷]
علاوه بر مخالفان و فعالان سیاسی گروهی از زندانیان این روزگار شامل صاحبان ثروت و متمولینی بودند كه حكومت امیدوار بود با اخذ مبالغی هنگفت آزادیشان را به آنان بازگرداند. حاج محمدحسین امینالضرب و امیرنظام همدانی از شاخصترین این گروه از زندانیان بودند كه نفر اخیر با پرداخت ۲۵ هزار تومان پس از یك هفته زندان را ترك كرد. [۷]
در همان زمان شایع شد كه سیدضیاء قصد دارد گروهی از زندانیان متنفذ و صاحب قدرت را اعدام كند. اما این خبر كه گویا برای مرعوب ساختن زندانیان و احتمالاً اخذ وجوهی از آنان بر سر زبانها افتاده بود به دنبال اعتراض احمدشاه به سرعت فروكش كرد و رضاخان طبق دستور شاه كه گفته بود «فوراً از این اعمال قبیح جلوگیری نمایید و نگذارید كه چنین اتفاقی رخ بدهد» خبر مذكور نیز به سرعت رنگ باخت. [۷]
بدین ترتیب تا پایان دوره كابینه سید ضیاء، محبوسین كماكان در بازداشت بودند. پس از پایان این دوران سه ماهه میرزا احمدخان قوامالسلطنه كه خود از محبوسین بود یك روز پس از انتصاب به مقام ریاستالوزرایی تمام زندانیان را آزاد كرد: «آزادشدگان با حالت تأثرآوری كه هر بینندهای را محزون مینمود به مجلس شورای ملی وارد شده در حالتی كه برخی از آنها موهای سرشان بلند و لباسهایشان مندرس و برخی دیگر پیر و ناتوان و بیچاره و كسل، عصازنان در صحن دوم مجلس مجتمع گشته بودند. به علاوه عدهای از كسان محبوسین و آزادیخواهان و ملیون نیز حضور به هم رسانیدند...». [۷]
بدین ترتیب برای صاحب منصبان انگلیسی تقاضای ده قطعه نشان شیروخورشید و برای ژنرال آیرونساید نیز نشان درجه اول شیر وخورشید با حمایل سبز تقاضا شد كه دولت به پاس عملی شدن كودتا به آنها اعطا نمود. [۸] [۹] [۱۰]
درسال ۱۹۰۷ م. قرارداد ۱۹۰۷ میان کشورهای بریتانیا و روسیه تزاری در سن پترزبورگ امضا شد. براساس این قرارداد ایران میان روسیه تزاری و بریتانیا تقسیم شد. شمال ایران به اشغال سپاه روسیه تزاری درآمد وپس از جنگ جهانی اول نیز بریتانیا با اشغال بوشهر به سوی شیراز پیشروی کرده و مناطق جنوبی ایران را به تصرف خود درآوردند.
بر پایه قرارداد ۱۹۰۷ بریتانیا پیشنهاد پاره کردن ایران به دو منطقه نفوذ را داد. منطقه شمالی به روسیه تزاری اعطا شد و منطقه جنوبی به بریتانیای کبیر. منطقه میانی باید به عنوان منطقه بی طرف کار میکرد. پیمان نامه ۱۹۰۷ م. بدون آگاهی دولت ایران در زمان اوج جنبش مشروطه امضاء شد؛ از این رو سرانجام با پاسخ تند مجلس شورای ملی رو به رو شد.
با وجود اعتراضات ایران به این قرارداد، مواد آن عملا اجرا میشد و در زمان جنگ جهانی اول نیز به بهانه جنگ با عثمانی، مناطقی از ایران مدتی به اشغال روسیه تزاری و بریتانیا در آمده بود. روسها تا زمان انقلاب اکتبر بر حفظ منافع به دست آمدهشان از این قرارداد اصرار داشتند. پس از انقلاب اکتبر این قرارد عملا ملغی شد.
قرارداد ۱۹۱۹ با قرارداد ۱۹۰۷ مرتبط بود. جنگ جهانی اول با پیروزی متفقین پایان یافته بود و وقوع انقلاب اکتبر، همسایه شمالی ایران را از بازیگری در عرصه جهانی ناتوان کرده بود. در این هنگامه، دولت بریتانیا که خود را یکه تاز میدان میدید، به صرافت افتاد برای جلوگیری از نفوذ امواج انقلاب سرخ به سوی هندوستان، ایران را به عنوان کشوری حائل در آورد.
لرد کرزن وزیر وقت امور خارجه انگلستان، برای این کار قراردادی طراحی کرد که به قرارداد ۱۹۱۹ شهرت یافت. مطابق این پیمان، دست دولت بریتانیا در امور مالی و نظامی ایران باز میشد. قراردادی که دولت بریتانیا سعی در بستن آن با دولت ایران کرد ولی با مخالفت ایرانیان موفق نشد.[۵]
بر اثر آغاز جنگ جهانی اول همزمان با حکومت احمد شاه قاجار دولت مشروطه ایران ضعیف ترین دوران خود را میگذراند. ایران از جوانب گوناگون اوضاعی آشفته، نابسامان، بغرنج و متزلزل داشت. بحران فزاینده اقتصادی، وضعیت ناپایدار سیاسی و مداخلات مهارگسیخته قدرتهای خارجی، ایران را تا آستانه یك دولت ورشكسته و وابسته پیش برده بود. علیرغم اعلام بی طرفی دولت ایران نیروهای متخاصم از جنوب و شمال وارد ایران شدند. بر اثر اشغال ایران توسط بریتانیا و خرید آذوقه مردم ایران توسط ارتش اشغالگر و شروع قحطی بزرگ ایران (۱۲۹۸-۱۲۹۶) مردم ایران به کام مرگ فرو رفتند . سپاه روسیه تا دروازههای تهران پیشروی کرد اما از منقرض کردن سلسله قاجار منصرف شدند. غرب کشور را سپاه عثمانی اشغال نموده بود. در جنوب مردم محلی در چند نوبت با متجاوزان انگلیسی درگیر شدند که از مهمترین نبردهای جنگ جهانی اول در ایران میتوان به مقاومت تنگستانی ها اشاره کرد. جمعی از رجال حکومت موقتی دولت ملی به ریاست نظام السلطنه (رضا قلی خان مافی) را تشکیل دادند.
هنگامی که کودتای سوم اسفند صورت گرفت، کشور دچار هرج و مرج بود. دولت در خارج از پایتخت نفوذی نداشت و هر بخش از کشور زیر نفوذ قدرتی محلی بود. شمال کشور را سپاه انگلستان و روسیه اشغال نموده بودند. پلیس جنوب با همکاری قشون هندیها زیر نظر انگلیسیها بر جنوب حکمرانی داشت. غرب کشور را سپاه عثمانی اشغال نموده بود. در آذربایجان غربی اسمعیلآقا سیمیتقو شورشی بود. لرهای شورشی لرستان را تحت کنترل داشتند. راه تهران به خراسان زیر غارت یاغیان ترکمن بود. در خوزستان شیخ خزعل حکومت میکرد و در فارس قوامالملک شیرازی و قشقاییها قدرت را در دست داشتند. کرمان و بلوچستان تحت نفوذ بلوچ ها بود و امیرموید در مازندران قدرت را به دست داشت.[۶]
عوامل اصلی کودتا جمعا پنج نفر بودند. این پنج نفر عبارت بودند از: سیدضیاءالدین طباطبائی، رضاخان میرپنج، ماژور مسعودخان، سرهنگ احمد امیراحمدی (سپهبد شد) کاپیتان كاظم خان سیاح(کلنل شد). بخش سیاسی این گروه را سید ضیاء اداره میکرد و مابقی بدنه نظامی کودتا را تشکیل میدادند. گفته میشود در آخرین جلسه مشورتی همگی هم قسم شده و پشت قرآنی را امضا کردند. [۷]
یحیی دولتآبادی، سیدضیاءالدین طباطبائی و کمیته زرگنده را بخش ایرانی اجرای كودتا میداند و محمودخان مدیرالملك، مسعودخان سرهنگ، منوچهرخان طبیب و میرزا كریم خان گیلانی را از اعضای آن معرفی میكند. «...کمیته زرگنده مركز سیاست انگلیس است در تهران در قسمتی كه باید به دست ایرانیان انجام بگیرد.» [۸]
شبكه اردشیر جی از سال ۱۹۱۳ به وسیله میرزا کریم خان رشتی با رضاخان مرتبط شده بود و به نوعی تعلیمات سیاسی وی را برعهده داشت. «فقط میگویم كه آنچه را هم كه سید ضیاءالدین طباطبایی به عهده داشت به خوبی انجام داد و محرك او هم خدمت به ایران بود ولی شاید بیش از آنچه لازم و یا مطلوب بود تظاهر به همگامی با سیاست انگلیس میكرد.» [۹]
برخلاف عقیده اردشیر جی سیدضیاءالدین طباطبائی با پنهانكاری و مخفی داشتن اسرار كودتا نه تنها تظاهر به همگامی با سیاستهای بریتانیا نداشت بلكه به عنوان یك عنصر داخلی سیاسی بزرگترین خدمت را در جهت اهداف استعمار انجام داد و این رضاخان بود كه در حضور حاج میرزا یحیی دولتآبادی و دكتر مصدق و دیگران به صراحت از حمایت بی دریغ بریتانیا برای عملی ساختن كودتا سخن گفته بود.[۱۰]
حاج میرزا یحیی دولتآبادی در حیات یحیی صریحاً از قول سردار سپه چنین نوشتهاست كه سردار سپه در حضور مستوفیالممالک، میرزاحسن مشیرالدوله، دکتر مصدق، تقیزاده، علاء، و دو تن از وزرای دولت یعنی مخبرالسلطنه و محمدعلی فروغی اظهار داشته: مثلاً خود مرا انگلیسیها روی كار آوردند؛ ولی وقتی روی كار آمدم به وطنم خدمت كردم. همین مطلب را هم دكتر مصدق با كمی اختلاف بدین عبارت گفتهاست: ... به خاطر دارم كه سردار سپه نخستوزیر، در منزل من با حضور مرحومان مشیرالدوله و مستوفیالممالك و حاج میرزا یحیی دولتآبادی و آقایان مخبرالسلطنه و تقیزاده و علاء اظهار كرد مرا انگلیسیها آوردند ولی ندانستند با چه كسی سروكار دارند.
اگرچه ژنرال آیرونساید خود را معمار كودتای ۱۲۹۹ میشناسد اما بدیهی است كودتا بدون مساعدت و حمایت نیروهای داخلی و خاصه كمیته زرگنده و اعضای آن كه همواره با سفارت انگلیس مرتبط بودند محقق نمیشد. میرزا کریم خان رشتی كه یكی از مرموزترین اعضای کمیته زرگنده است، صریحاً به نقش واسطهگری خود میان سفارت انگلیس و رضاخان اشاره كردهاست.[۱۱]
كودتا كه با هدف استقرار دیكتاتوری نظامی شكل گرفته بود در یكی دو روز اول رجال كشور را دستگیر كرد و به فعالیت همه جراید، بدون استثنا خاتمه داد. [۳] [۴] [۵]
در سال ۱۹۰۷ یعنی ۱۳ سال پیش از کودتا، سیاستمداران انگلیسی به این نتیجه رسیدند که «ایران به مرد نیرومندی نیاز دارد که مانع از تکه پاره شدن آن در نتیجه ضعفهای داخلی گردد. ولی تا کنون چنین مردی پیدا نشدهاست.» [۱۲]در اوایل سال ۱۹۲۰، چنین فردی پیدا شد. [۱۳]
در اواخر سال ۱۹۲۰ میلادی، انگلستان تصمیم گرفت، بخاطر مخارج زیاد، نیروهایش را از شمال ایران خارج کند. به همین مناسبت ژنرال لرد آیرونساید، فرمانده نیروهای متفقین در شمال روسیه به ایران آمد تا بر این نقل و انتقال نظارت کند. ورود آیرونساید مصادف شد با شکست قوای قزاق از جنگلیها و عقب نشینی آنها به منطقه آقابابا در شمال قزوین. رضاخان، در این زمان از افسران ارشد قوای قزاق بود. این قوا تحت فرماندهی افسران روسی و در راس آنان استاروسلسکی قرار داشت. پلیس جنوب (تحت حاکمیت انگلستان) و ژاندارمری، دیگر قوای متمرکز نظامی ایران را تشکیل میدادند. نورمن، وزیر مختار انگلستان در ایران، به اشاره آیرونساید، احمدشاه را قانع کرد که افسران روس را از ایران اخراج نماید و بجای آنان، سردار همایون، یک افسر ضعیف را به فرماندهی قوای قزاق بگمارد.[۵]
اردشیر ریپورتر اصرار دارد که عامل معرفی رضاخان به آیرونساید، شخص او بودهاست. ولی آیرونساید در خاطرات خود به چنین معرفی ای اشاره نمیکند. او طی دورهای که سردار همایون فرماندهی اسمی قوای قزاق را داشتهاست بارها از اردوی آنان بازدید میکند و به این نتیجه میرسد که «رضاخان مسلما بهترین است» و «فرمانده قزاقها (سردار همایون) مخلوقی بی فایده و ضعیف است».[۵]
این صحنه شاید یک صحنه سازی و يا حاصل رشادت شخصی از سوی رضاخان بودهاست. ماجرا چنین بود که با ورود آیرونساید و اخراج روسها، روزی آیرونساید همه فرماندهان ایرانی را جمع میکند و به کمک مترجم به آنان «توصیه» میکند که خلع سلاح شوند. در جوی که همه فرماندهان از صلابت این دستور سکوت اختیار کرده بودند، رضاخان بر میخیزد و با صدای رسا یادآوزی میکند که آنان تنها تحت امر پادشاهشان (احمدشاه) هستند و گوشزد کرد که فرماندهان هرگز این دستور را از یک افسر انگلیسی اجرا نخواهند کرد.[۷]
آیرونساید پس از این شناخت از رضاخان اعتقاد یافت که «نباید این سربازان و افسران را در اینجا نگه داشت. بلکه باید راهشان را به سوی تهران، پیش از آنکه من از صحنه خارج شوم باز گذاشت. درواقع یک دیکتاتور نظامی در ایران، تمام اشکالات کنونی ما را حل خواهد کرد.» به این ترتیب رضاخان مقام فرماندهی نیروهای قزاق را بدست آورد. در این موقع، صرفنظر از اینکه برنامه کودتا بدست آیرونساید طراحی شده باشد و یا بدست رضاخان، هردو مذاکرات خصوصی در مورد جزئیات را آغاز نموده بودند. آیرونساید مینویسد «رضاخان عجله دارد که وارد عمل شود. او از بیکاری خسته شدهاست.»[۵]
ملاقات نهایی میان رضاخان و آیرونساید در ۲۳ دیماه ۱۲۹۹ در گراندهتل قزوین برگزار شد. از میان همقطاران رضاخان تنها سرهنگ باقرخان مویان از این ملاقات باخبر شد و از انگلیسیها کلنل هنری اسمایت. آیرونساید مینویسد:«اول میخواستم تعهد کتبی از او بگیرم. ولی به این تنیجه رسیدم که فایدهای ندارد. اگر بخواهد قولهایی را که به ما داده زیر پا بگذارد، ادعا خواهد کرد که آنها را تحت فشار دادهاست. دو مطلب را برایش به خوبی روشن کردم. یکی اینکه به خیال نیافتد که خود مارا از پشت سر مورد حمله قرار دهد و دیگر اینکه پس از ورود به تهران، شاه را به هیچ وجه از
انعقاد این پیمان در شرایطی صورت گرفت که نیروهای روس که تا سال ۱۸۶۳ اطراف آرال، سمرقند و تاشکند را تصرف کردهبودند. در سال ۱۸۶۸ خان بخارا را نیز شکست دادند و حاکمیت خود را بر بخارا و سمرقند نیز تثبیت کردند و در سالهای ۱۸۷۳ تا ۱۸۸۱ به فرماندهی میخائیل اسکوبلف، ایوان لازارف و کنستانتین کافمن علاوه بر اشغال خوارزم، ایلات ترکمن را نیز شکست داده بودند و سرزمین ترکمنهای تَکه را با نام «سرزمین ماورای خزر» به خاک خود منضم کردند. روسها پس از شکست ۱۸۶۰ ایران قاجاری و نیز با گسترش حضور بریتانیا در مصر، به چنین کام یابی دست یافتند. ناصرالدین شاه قاجار برای عقد این قرارداد وزیر خارجهاش میرزا سعیدخان مؤتمنالملک را به دیدار ایوان زینوویف فرستاد تا پیمانی را در تهران امضاء کنند.
با این پیمان ناصرالدین شاه که هیچگاه نتوانستهبود ترکمنها را شکست دهد حکومت روسیه را بر این مناطق به رسمیت شناخت و ایران و روسیه برای اولین بار در ناحیه شرق دریای خزر با یکدیگر همسایه شدند.
پیمان آخال تأثیر دوگانهای بر ایران داشت. از یک سو ایران تا حدی از یورشهای ترکمنها رهایی مییافت اما این امر به بهای گران از دست رفتن سرزمینهایی به دست آمد که ناصرالدین شاه ادعای سلطنت بر آنها داشت.[۱] همچنین خط مرزی کاملاً بهنفع روسها طراحی شدهبود. بگفتهٔ لرد کرزن «روسها در ضمن انعقاد قرارداد مرزی اولاً کوههای بلند مرتفع سرحدی را در مرز خودشان انداختند، سپس سرچشمه رودخانهها را نیز جزء خاک روسیه ثبت کردند که هر وقت اراده نمایند آب را از دههای ایران قطع کنند و در نتیجه محصول خراسان را تباه سازند.» علاوه بر این دولت ایران تعهد کرده بود که اجازه ندهد در امتداد رودهایی که وارد خاک روسیه میشود، روستای جدید ساخته شود یا اراضی زراعی آن مناطق گسترش یابد یا برای زمینهای در حال کشت بیش از حد آب مصرف شود.[۲]
پیمان آخال همچنین به ضرر ترکمنها بود و با مصالح سنتی قوم ترکمن همخوانی نداشت. میان آنان مرز کشیده شده و در دو کشور قرار میگرفتند و اتحاد آنان به هم میخورد. یموتهای ایران که بر اساس موافقتنامه دو دولت هر سال برای چراندن گلههای خود به آن سوی مرز کوچ میکردند باید به هر دو دولت مالیات میدادند و این موضوع مقامات روسی و ایرانی را در جمعآوری مالیات دچار مشکل کر
سرانجام سیدمحمد تدین نایب رئیس مجلس پنجم شورای ملی در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ خورشیدی، لایحهای را به مجلس ارائه نمود که با تصویب آن توسط نمایندگان مجلس، احمد شاه از سلطنت خلع شد و حکومت موقت "در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به رضاخان پهلوی" سپرده شد و "تعیین تکلیف حکومت قطعی" به مجلس مؤسسان واگذار شد. سپس با تشکیل مجلس مؤسسان ی که سردار سپه ترتیب داده بود با از قدرت برکنار کردن آخرین "شاه" دودمان قاجار شاهنشاهی قاجاریان را به پایان رساند. در ۲۱ آذر ۱۳۰۴، سلطنت ایران به "رضا شاه پهلوی" واگذار شد. مراسم تاجگذاری رضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ انجام شد.
روز نهم آبان ۱۳۰۴ با تصویب ماده واحدهای در مجلس شورای ملی ایران، رسماً انحلال سلسله قاجار اعلام شد.
سرانجام در نهم آبان ۱۳۰۴، ماده واحدهای توسط سیدمحمد تدین، نایب رئیس مجلس شورای ملی که از هواداران رضاخان بود، به مجلس ارائه گردید كه در آن، خلع قاجاریه از سلطنت و سپردن حكومت موقت به رضاخان خواسته شده بود. این ماده واحده در همان روزِ طرح، در مجلس تصویب شد.
۱۰ روز پس از خلع احمدشاه از سلطنت، سفیر انگلستان نزد رضاخان رفت و طی یادداشتی از سوی دولت انگلستان حكومت وی را به رسمیت شناخت. فردای همان روز نیز سفیر شوروی نزد رضاخان رفته و به رسمیت شناختن حكومت او را توسط دولت متبوعش اعلام كرد.
با این حمایت همه جانبه از سوی دولتهای بزرگ خارجی، رضاخان روز ۱۵ آذر ۱۳۰۴ مجلس مؤسسان را با نطق خود افتتاح كرد. این مجلس پس از یك هفته بحث، رضاخان را به پادشاهی ایران برگزید و سلطنت را در خانواده او موروثی كرد.
۲۲ آذر ۱۳۰۴، از سوی مجلس مؤسسان، سلطنت دایمی در ایران به رضاخان و خانواده اش واگذار شد. این واگذاری دو هفته پس از اعلام انقراض سلسله قاجار و به دنبال تشكیل جلسه و تغییر اصول ۳۶، ۳۷، ۳۸ و ۴۰ متمم قانون اساسی صورت گرفت. خبر این انتصاب، روز ۲۳ آذر توسط میرزا حسن خان مشارالملك وزیر خارجه وقت به تمام سفارتخانههای ایران
معماري و شهرسازي ايران در دوران طولاني تاريخ خود فراز و نشيب هاي بسيارداشته و در شکل گيري آن شرائط اقليمي و ميراث فرهنگي بيش از عوامل ديگر تأثير گذارده است. روند معماري عاميانه و مردمي، که در آن تنها از مصالح بومي امکان استفاده فراهم بود، در ادوار مختلف، تنها با تغييراتي جزئي، تداوم داشته است در حالي که در معماري حکومتي و سالاري با توجه به قدرت حکومت و امکانات مالي دولتمردان، مصالح تازه و گران تر به کار مي رفت و از سازندگان چيره دست تري استفاده مي شد و به اين ترتيب در سيماي ظاهري وتزئينات معماري تغييرات اساسي به وجود مي آمد.
در زمان به حکومت رسيدن آغا محمدخان قاجار (1200-1211هق/ 1785-1795م) و آغاز سلسله قاجاريه و با پشت سرگذاردن يورش افغان ها و حکومت افشار و بالاخره پادشاهان زند هنر ايران با هنر دوران شکوفائي و درخشان پادشاهان صفوي (907-1135هق/1501-1722م) فاصله زيادي گرفته بود. نابساماني اوضاع سياسي و اجتماعي و فقدان يک حکومت قدرتمند مرکزي نيز آباداني و رونق پيشين را به رکود کشانده بود. فتح تهران به دست آغامحمدخان و انتخاب شهرکي فاقد زيربناي شهري به عنوان دارالسلطنه، مسائل بسيار به وجود آورد. کوشش برخي از پادشاهان قاجار، به خصوص فتحعلي شاه و ناصرالدين شاه نيز در نوسازي تهران و تبديل آن به يک پايتخت چندان موفق نبود. تهران به علت نزديکي به رِي و دارا بودن آب و هواي مساعد و به خصوص قرار گرفتن در مسير راه شرق به غرب از دوران صفوي محل اُطراق پادشاهان اين سلسله در مسير راه خراسان بود. بناي بازار و اولين حصار خشتي روستاي تهران متعلق به زمان شاه طهماسب (961ه ق) است.1 پس از او شاه عبّاس اول نيز چهارباغ و"چنارستاني"محصوردرآن ترتيب داد.2 به گفته سر تامس هربرت، تهران دراين زمان سه هزارخانه داشت.3 پس از آن شاه سليمان در چهارباغ محصور که بعدها به ارگ سلطاني معروف شد اولين "ديوان خانه" سلطنتي و چند ساختمان ديگر را بنا نهاد.4
با شکست اشرف افغان، نادرشاه که مرکز حکمرانيش درخراسان بود حکومت تهران را درسال 1154ه ق/1741م به پسر ارشدش رضا قلي ميرزا سپرد امّا با انقراض اين سلسله و به علت نزديکي تهران به قلمرو قبيله قاجار، که در استرآباد بود شهر عملاً در دست اين ايل قرار گرفت. درسال 1172هق/ 1762م کريم خان زند تهران را از رقيب خود باز ستاند و حصار شهر را که رو به ويراني گذارده بود به دست استاد غلامرضا تبريزي تعمير کرد و دورادورآن برجهاي ديده باني ساخت و خندق کشيد.5 وي در ديوان خانه مقدمات جلوس خود را فراهم آورد امّا سرانجام به دلائلي درسال 1190هق/1776م شيراز را به عنوان پايتخت حکومت زند انتخاب کرد. به اين ترتيب، آغامحمدخان توانست مجدداً به تهران وارد شود و آنرا به عنوان دارالخلافه خود برگزيند. سرسلسله قاجار پس از لشکر کشي به شيراز و فتح آن دستور تخريب قصر وکيل را صادر کرد و مصالح آنرا براي تزئين بيشتر "ايوان تخت" که اساس آنرا کريم خان زند بنا کرده بود به تهران آورد. اولين تغييرات اساسي در ساختمان اين تالار درهمين زمان انجام شد.
معماري اين بنا، با وجود تغييرات متعدّد، شيوه معماري دوره زند را با تالار دوستوني که مختص اين دوره بود حفظ کرد. آغا محمدخان در مدت يازده سال سلطنت خود در محوطه ارگ بناي ديگري را نيز پي ريزي کرد که آنرا "عمارت خروجي" نام نهاد. اين بنا شامل تالار گلستان، سالن موزه قديم و صندوق خانه بود و اسم گلستان که امروز به مجموعه ارگ اطلاق مي شود خاطرهاي از تالار مزبور است. تعميرات و بازسازي باغ تخت شيراز مربوط به دوره اتابک قرچه نيز از آثاراوست که در آن زمان عنوان باغ تخت قاجار گرفت.6 با تمام بي رحمي و ستمگريِ آغا محمدخان در اين ترديدي نيست که پس از نادر شاه او اولين کسي بود که توانست دوباره ايالات از هم پاشيده ايران را تابع حکومت مرکزي کند.7 پس از قتل آغا محمدخان، برادر زاده و وارث او باباخان فرمانفرماي پارس به نام فتحعلي شاه (1211-1250هق/1797-1834م) به سلطنت رسيد. تهران در اين زمان به گفته ژ. آ. اُلويه داراي پانزده هزار نفر جمعيت بود و محيط شهر به دو مايل مي رسيد.8 با توجه به طرح هاي ساختماني که در زمان فتحعلي شاه انجام شد عنوان نخستين سازنده پايتخت جديد به وي اطلاق مي شود. اين پادشاه که پيرو رسوم سلطنتي ايران و نيز حامي و مشوّق هنر و ادبيات بود در دوران دراز حکومتش بناهاي نسبتاً مهمي در پايتخت و شهرهاي ديگر ايران ساخت.
تعدادي از اين بناها به دستور شخص او ساخته شد و باني تعدادي ديگر دولتمردان حکومتي بودند. در داخل ارگ، فتحعلي شاه بناي "عمارت خروجي" آغا محمدخان را به پايان رسانيد. اين ساختمان هشتاد سال بعد به دستور ناصرالدين شاه تخريب شد تا جاي آن را آب نمائي بگيرد که تا مقابل عمارت شمسالعماره و عمارت بادگير ادامه يابد. بناي فرح آباد يا عمارات اندرون نيز در شمال ارگ بنا شد که اطاق هاي حرم خانه و تالارهاي آن در دو طبقه دورا دور يک باغچه مربع را فرا مي گرفت. در ضلع جنوبي باغ «عمارت بادگير» ساخته شد که حوضخانه وسيع و تالارهاي آن بوسيله چهار بادگير بلند تهويه مي شد و هواي خنک در سراسرساختمان به گردش درمي آمد. در ميان اين حوضخانه آب نماي مرمري وجود داشت که آب از جوئي با کاشي آبي به آن مي ريخت. در همان ضلع جنوبي باغ ساختمان ديگري نيز بنا شد که به علت آينه کاري هاي داخليش آنرا «تالار الماس» ناميدند.
پادشاهان قاجار بنا به عادت ايلي اغلب فصل گرماي تهران را در خارج از شهر مي گذراندند و به اين ترتيب اقامت گاه هائي بيرون از باروي تهران براي خود بناکردند. درسال1221هق/1806م، فتحعلي شاه درشمال سلطانيه اقامتگاهي تابستاني ساخت و دستور داد تا در چشمه علي دامغان نيز منزلگاهي بنا کنند. درشمال شرقي حصارتهران قصرقجر روي تپه اي بناشد ودر دامنه آن باغ هاي وسيع مطبقي قرار گرفت. درهمکف اين قصرسالن بزرگ مربع شکلي بنا شد که در ميان آن حوض مرمري قرارداده بودند. درطبقه دوم قصر تالار بزرگ آينه قرار داشت و درداخل ساختمان سقف ها و ديوارها گچبري شده و با طلا رنگ آميزي شده بود. در هر بدنه ديوار مناظر شکار و مجالس بزم درون قاب هائي با گل هاي برجسته نقاشي شده بود. در سطح پائين باغ استخر وسيعي بود که نماي قصر در سطح آن منعکس مي شد.9 ساختمان قصر قجر در سال 1223ه ق/1808م به اتمام رسيد امّا پس از ناصرالدين شاه به تدريج رها شد و رو به ويراني رفت به طوري که تا سال 1370ه ق از آن اثري بجا نمانده بود.10
درکرج نيز کاخ تابستاني سليمانيه در ميان باغ هاي وسيع به سال1224هق/ 1809م احداث شد که از مجموعه آن تنها يک تالار و قسمتي از باغ بجا مانده است. اقامتگاه محبوب فتحعلي شاه کاخ نگارستان بود که در شمال شرقي حصار دارالسلطنه واقع شده بود و ساختمان آن درسال 1226هق/1811م به اتمام رسيد. اين کاخ نيز درميان باغ بزرگي قرارداشت وتالار پذيرائي هشت ضلعي، يک کوشک گنبددار و اطاق ها و تالارهاي اندروني مجموع آنرا تشکيل مي داد. از اين اقامتگاه نيز تنها کوشک گنبددار و قسمتي از باغ آن بجا مانده است (تصوير1).11
درهمين سال، فتحعلي شاه سردرکنوني باغ فين در کاشان را ساخت و نيز صفّه اي سرپوشيده در ميان آن باغ بنا نهاد. درباغ تخت شيراز هم تعميرات مجدد و اساسي به دستور وي انجام شد. درهمين شهر رضاقلي ميرزا نايب الاياله وقت نيز ساختمان زيبائي در باغ دلگشا که گذشته اي تاريخي داشت بنا کرد و هم چنين حسينعلي فرمانفرما فرزندفتحعلي شاه و حاکم شيرازدرسال 1225هق/ 181م، در "باغ نو" که يادگاري از دوران صفوي بود، کاخي ساخت.
مهمترين بناي مذهبي اين دوره مسجد سلطاني يا مسجد شاه تهران است که بناي آندرسال 1240هق/1825م پايان يافت- مسجد شاه براساس اصول معماري سنتي ايران بناشده است. چهار ايوان در اضلاع آن به حيات مربع وسيع مسجد باز مي شود. ورودي مسجد در شمال و زير يک طاق قوسي مقرنس با نقوش گياهي است و اطراف آن با کاشي هاي خشتي هفت رنگ لعاب دار پوشيده شده است. ايوان جنوبي مسجد بزرگ ترين ايوان آن است که به مقصوره گنبدداري وارد ميشود و محراب اصلي در انتهاي آن قرار گرفته است. ماده تاريخ مسجد نيز اين مصرع است: «که شد زقبله عالم بناي قبله عالم.» (تصوير 2)
در بازار چهار سوي تهران مسجد زيباي ديگري است به نام مسجد عزيزالله که درسال 1246هق/1831م بنا شده و داراي کاشي هاي خشتي هفت رنگ و گره کاري هاي ظريف الوان است. بازار، مسجد و مدرسه خان مروي (فخريه) نيز از آثار ارزنده معماري اين دوره در تهران به شمار مي آيد. باني اين مجموعه فخرالدوله حاکم مرو بود. مدرسه سلطاني کاشان نيز به دستورحاجي حسين خان صدراعظم وحاکم کاشان به سبک مدارس اصفهان در 1229هق/1813م ساخته شد. اين مدرسه گنبد عظيم آجري و شبستان هاي وسيع و بادگيرهاي گچي دارد. نام معمار اين مدرسه، "محمّد شفيع"، بر دو جرز صفحه جنوبي آمده است. در اين
مدرسه کتيبه هاي خوش خط زيبائي نيز به خطّ محمدتقي بن حسيني و ابراهيم بن محمدرضا به چشم مي خورد.
درسنندج نيز امان الله خان، والي کردستان، مسجد دارالاحسان را درسال 1228هق/1812م بنا کرد. شبستان اين مسجد با کمک بيست و چهار ستون سنگي بنا شده و دو گلدسته مزّين کاشي دارد. در سنندج مسجد ديگري نيز بنا شد به نام مسجد سلطاني که نمونه کاملي از مساجد دوره قاجار به شمار مي رود. مسجد سلطاني بروجرد هم در زمره مساجد اين دوره است.
يکي از بزرگ ترين مساجد ايران، مسجد شاه چهار ايوانه قزوين است که در دوره فتحعلي شاه بر روي باقيمانده آثار مسجدي از دوره صفوي بنا شد. در اواخر دوران سلطنت همين پادشاه، در کاشان نيز ساختمان مسجد آقا بزرگ آغاز شدکه در کتيبه خشتي سردر آن قصيده مادّه تاريخ و نام باني آن حاج ملامهدي نراقي دوّم، ملقب به آقا بزرگ به سال 1248ه ق آمده است. ساختمان مسجد پس از بيست سال بوسيله فرزند باني آن به اتمام رسيد. مسجد آقا بزرگ يکي از زيباترين مساجد ايران است که درآن آجر خالص به کار رفته و حجم و تناسبات زيبائي دارد.12
فتحلي شاه پس از جنگ دوم و شکست از روسيه و انعقاد عهدنامه ننگين ترکمنچاي با از دست دادن قسمتي از ولايات شمال غربي و نيز برخي از مراکز تمدّن کهن ايران، در سال هاي آخرين سلطنت خويش شوق سازندگي را از دست داد و دارالسلطنه تهران را نيز به حال خود رها کرد تا آنجا که به نوشته يکي از سيّاحان اروپائي هيچ يک از شهرهاي ايران سيمائي تا به اين حد محقر نداشت.13
در دوران سلطنت محمدشاه (1250-1264هق/1834-1847م) و افزايش جمعيت تهران، شهر بيرون ازحصار و به سوي شمال و دامنه هاي توچال، که مبداء آب هاي خنک شميران بود، توسعه يافت. به اين ترتيب باغ ها و خانه هاي ييلاقي در عبّاس آباد و محمديه و غيره به وجود آمد. پادشاه نيز قصر محمديه را در نزديکي باغ فردوس بناکرد. ازآنجا که در اين زمان قنات هاي قديمي ديگر براي دارالسلطنه کافي نبود، حاجي ميرزا آقاسي (اعتمادالدوله) دومين صدر اعظم محمّد شاه اقدام به حفر قنات هاي تازه کرد و نيز دستور داد مجرائي به طول چهل و دو کيلومتر براي برگرداندن بخشي از آب هاي کرج به سوي وصف نار، يافت آباد و سپس تهران ايجاد کنند.14
اولين نقشه تهران که توسط بِرِزين (Berezin)15جهانگردو شرق شناس روسي تهيه شد نشان مي دهد که چگونه کوچه هاي تنگ روستاي سابق تهران اطراف بازار را که فعال ترين بخش شهر بود و به دروازه شاه عبدالعظيم باز مي شد احاطه کرده اند. بر پايه همين نقشه محله چاله ميدان، عودلاجان در شرق و سنگلج در غرب تهران خلوت به نظر مي رسد. باغ هاي درون حصار نيز در حوالي باروي شهر گسترده بوده است. نيز در اين نقشه به خوبي ديده مي شود که فضاي شهري سازمان دهي نشده و در مدت چهارده سال سلطنت محمد شاه در داخل ارگ نيز تغييرات عمده اي صورت نگرفته است. با اين همه، بازسازي بناي امامزاده اسمعيل (خيابان سيروس) و مسجد حاج رجبعلي (خيابان بوذرجمهري) در اين دوره انجام گرديد. امامزاده اسمعيل داراي صحن و دو گلدسته بلند و مسجد محقري است و باني بازسازي آن عيسي خان بيگلربيگي بود. مسجد حاج رجبعلي داراي شبستان هاي تابستاني و زمستاني وايوان مدرسي مسجد مزيّن به کاشيکاري گره اي خوش طرح و ايوان است. در وسط قطعات کاشي کلمات "الله" و "علي" را با کاشي و رسم الخط کوفي، به سبک دوران صفوي و مدرسه شاه سلطان حسين، نقش کرده اند. نام استاد بنّا بدين ترتيب ثبت شده است: «عمل کمترين استاد محمدقلي شيرازي سنه1262».16مدرسه و حمام و بازار ابراهيم خان در کرمان نيز از بناهاي دوره محمد شاه است که ابراهيم خان ظهيرالدوله حاکم کرمان بنا نهاده است. کتيبه تاريخ بناي مسجد از صباي کاشاني است که با خط خوش بر آن نقش شده:
زد صبا نيز ازپي تاريخ اين وآن رقم
سلسبيل از جود ابراهيم درجنب سبيل.17
بيماري طولاني محمد شاه، ناتواني وزرا، و تشديد رقابت روس و انگليس در ايران کار عمران کشور را در سال هاي پاياني زندگي اين پادشاه به رکود کامل کشاند. محمد شاه روزهاي آخر بيماري خويش را در قلعه محمديه گذراند و در همان جا نيز جان سپرد.18
با آغاز پادشاهي ناصرالدين شاه (1213ه ق/1848م)، کار نوسازي پايتخت، که افزايش جمعيت و گسترش روز افزون سطح شهر و تمرکز روزافزون امور دولتي در تهران آن را ضروري تر از پيش کرده بود، از سر گرفته شد. صدارت ميرزا تقي خان امير نظام (1265-1268 هق/1848-1851م) نيز عامل مهمي در انجام اصلاحات اساسي بود. ايجاد «مرکز تعليم و تربيت» را که پيامدهاي گسترده اي در فرهنگ ايران داشت و سرانجام با نام دارالفنون شروع به کار کرد بايد از جمله نوآوري هاي اين بزرگ مرد دانست. توجه به علوم و صنايع جديد که از دوران عباس ميرزا و محمد شاه شروع شده بود با اين اقدام اميرکبير امکانات بيشتر يافت. بناي دارالفنون درسال 1226ه ق درمحل سابق سربازخانه قديمي ارگ آغاز شد. نقشه آن را ميرزارضاي مهندس، که در زمان عباس ميرزا براي تحصيل علم مهندسي به انگليس اعزام شده بود، طراّحي کرد و ساختمان زير نظر بهرام ميرزا و توسط محمدتقي خان معمارباشي بنا شد. قسمت شرقي اين بنا درسال 1267ه ق مورد استفاده قرار گرفت و همه ساختمان در سال 1269 به پايان رسيد. درگوشه شمال شرقي اين مدرسه نيز تالار تآتري ساخته شد که درآن از جمله نمايشنامه هائي از "مولير" ترتيب دادند. ساختمان دارالفنون مجهز به سالن هاي آزمايشگاه و نيز کتابخانه معتبري بود.19 از اقدامات ديگر اميرکبير بايد به تأسيس مريضخانه دولتي (1268ه ق) يعني اولين بيمارستان ايران اشاره کرد. سرپرست بيمارستان ميرزا محمد حکيم باشي و مسئول مداواي بيماران دکتر کازولاني بودند. دکتر پولاک معلم طب دارالفنون شاگردان خود را براي آموختن طب تجربي به اين بيمارستان مي فرستاد.20
در زمان صدارت امیر کبیر تیمچه و بازاری نیز در محو طه بازار امیر تهران ساخته شد (1267 ه ق ) که اولی تیمچه اتابکیه و دومی بازار امیر نام گرفت. بازار امیر از مهمترین بازارهای تهران شد و سرای آن شامل دو طبقه و در مجموع سیصد و سی و شش حجره بود.12 ميدان توپخانه و عمارات توپخانه و سبزه ميدان نيز در اين زمان بنا شد و نوسازي دهنه بازار و چند حمام مرمر و هم چنين تعدادي خانه در خارج از حصار تهران از آثار صدارت اميرکبير است.
مقايسه نقشه بِرِزين و نقشه اگوست کرشيش (Auguste Krziz) افسر مهندس اطريشي و استاد دارالفنون که ده سال پس از حکومت ناصرالدين شاه تهيه شد22 به خوبي نشان مي دهد که تا چه حد بافت شهر قديمي در داخل حصار فشرده شده و در نتيجه باغ ها و فضاهاي سبز داخل حصار از ميان رفته و جاي خود را به سطح شهر داده است. با از ميان رفتن اين فضاها بود که محله هاي عودلاجان، چاله ميدان و سنگلج توسعه يافت. در اين زمان جمعيت تهران به حدود صدوبيست هزار نفر مي رسيد. کاخ نياوران، دوشان تپه و قصر فيروزه نيز در همين دوران بنا شد. از طرف ديگر، با ورود نمايندگان سياسي، تجّار و جهانگردان غربي به ايران محله اروپائي نشيني در شمال باروي تهران به تدريج شکل مي گرفت. از ابداعات معماري دهه 1280ه ق ساختمان تکيه دولت و عمارت شمس العماره است که هر دو به سرپرستي و زير نظر دوستعلي خان نظام الدوله معيرالممالک خزانه دار در داخل محوطه ارگ بنا شد. تکيه دولت بنائي مدوّر و سه طبقه از آجر و مرکب از حجره ها و طاق نماهائي بود که با کاشي هاي معرّق تزئين يافته بود. قطر دايره اين محوطه شصت متر و ارتفاع آن بيست وچهار متر بود و در مرکز آن سکوي گردي به ارتفاع يک متر براي تعزيه و نمايش هاي مذهبي قرار داشت که به آن "تخت" مي گفتند. معماري تکيه دولت در حالي که فضاي معماري سنتي ايران را حفظ کرده بود براي زمان خود شکل تازه اي داشت. اين بناي زيبا و تاريخي متأسفانه درسال 1325 شمسي تخريب شد.23 ساختمان شمس العماره، که يکي از بناهاي تاريخي و با ارزش تهران به شمار مي آيد، اثر استاد علي محمد کاشي است. اين بنا دو برج متقارن چند طبقه دارد که در بالاي هرکدام مهتابي سرپوشيده اي قرار گرفته که درآن زمان نه تنها بر تمام پايتخت بلکه بر نقاط دور دست اطراف نيز اِشراف داشت. (تصوير3)
در بيست و يکمين سال سلطنت ناصرالدين شاه (1285ه ق) طرح عمراني وسيعي براي پايتخت درنظرگرفته شد و اجراي آن به مستوفي الممالک وزيرماليه و ميرزا عيسي خان وزير شهر تهران محوّل گرديد.24 باروي قديمي شهربه طول شش و نيم کيلومتر که مساحتي حدود دوازده کيلومترمربع را در برمي گرفت تخريب شد و حصار و خندق جديد به شکل هشت ضلعي نامنظم به طول هيجده کيلومتر و نيم ساخته شد تا مساحتي حدود سي و يک کيلومترمربع را در برگيرد. اين باروي جديد داراي دوازده دروازه تزئين شده و کاشيکاري شده بود. امّا به ادّعاي کارلا سِرِنا (Carla Serena) اين دروازه ها بيشترجنبه تشريفاتي داشتند تا واقعي.25طرح اين "حصار ناصري" را يکي از استادان فرانسوي دارالفنون به نام مهندس بوهلر (Alexandre Buhler)تهيه کرد26و اجراي آن چند سالي به طول انجاميد. دراين طرح، ميدان مرکزي شهر، توپخانه، در شمال شرقي ارگ قرار گرفت و خيابان تازه ساز"الماسيه" با دکّه هاي صنايع نو محله ارگ را به آن متّصل مي کرد. در اطراف اين ميدان که تحت نظر محمد ابراهيم خان معمارباشي ساخته شد حجره هائي براي استقرار توپ ها بنا کردند و طبقه فوقاني آن را به سکونت توپچيان اختصاص دادند، بنا به گفته اورسُل (E. Orsolle) در 1300هق/1882م اين ميدان به سرعت به شلوغ ترين نقطه شهر تبديل شد.27
نقشه دقيقي که تحت سرپرستي عبدالغفّار (نجم الملک) استاد دارالفنون در اواسط سال 1308ه .ق/1890م به اتمام رسيد28محدوده شهر را در ميان باروي جديد با جزئياتش به خوبي نشان مي دهد. فضاي شهر به نسبت دوره فتحعلي شاه به چهار برابر رسيد و با توسعه شهر به سمت شمال ارگ سلطنتي در مرکز
شهر قرار گرفت. عبدالغفّار در حاشيه نقشه خود که در سال 1309هق به چاپ رسيد جمعيت تهران را دويست و پنجاه هزار نفر و تعداد خانه ها را هيجده هزار برآورد مي کند. در همين سال ها چهار خط "واگن اسبي" دو خط شمال جنوبي و دو خط شرقي غربي از سوي ميدان توپخانه مسيرهاي اصلي شهر را طي مي کرد.29
درخلال سفرهاي ناصرالدين شاه به فرنگ (1290هق/1873م1295-هق/ 1878م و 1317هق/1889م) چند ساختمان جديد به مجموعه ارگ اضافه شد، از جمله عمارت گالري به عنوان موزه نقاشي ايراني و فرنگي و کاخ ابيض- که در محل کلاه فرنگي فتحعلي شاهي بوسيله معماران مهدي و صادق کاشي بنا شد- براي جا دادن هديه هاي ارزنده سلطان عبدالمجيد پادشاه عثماني. با اين ترتيب، محوطه ارگ بيشتر ساختمان هاي دوره ناصري را در برگرفت. در خارج از حصار، کاخ سلطنت آباد (1305هق/1887م) نيز درباغ بزرگي با ساختمان هائي جدا از هم بنا شد. در مرکز باغ ساختمان دو طبقه اي با حوضخانه اي بزرگ و طاق مقرنس در مقابل استخري وسيع قرار گرفت. از مجموعه سلطنت آباد برج هشت ضلعي پنج طبقه و تالار بار عام آن با کاشيکاري هايي از تصاوير ايراني و فرنگي هنوز برجاست. در عشرت آباد نيز خوابگاه اصلي به صورت يک برج چهار طبقه با مهتابي سرپوشيده و ستون هايي به تقليد از ساختمان هاي دوره صفوي هنوز باقي است. اطراف اين برج چهارده ساختمان کوچک مجزا دورادور يک آب نماي مدور، براي همسران شاه احداث شده بود. در شرق تهران نيز کاخ ياقوت در سرخه حصار در دامنه تپه هائي به صورت بناي مدوّري که دور تا دور آن را ايواني با ستون دور ميزد بنا شد. در غرب پايتحت باغ شاه به صورت دايره وسيعي که چهار خيابان اصلي محورهاي آنرا تشکيل مي داد احداث گرديد.
در مرکز باغ نيز استخر مدوري قرار داشت که جزيره اي را در ميان گرفته بود و نهرهائي از کاشي آبي در امتداد خيابان هاي باغ در جريان بود. در 40 کيلومتري شمال تهران هم عمارت شاهي "شهرستانک"، مرکّب از يک بناي اصلي و ساختمان هاي جانبي و چند حياط داخلي ساخته شد.30 در دوشان تپه نيز قصر فيروزه به طرّاحي ممتحن الدوله و بنّائي شير جعفر، معمارِ دربار، احداث گرديد.
از اقدامات مهم ديگري که در اين دوران صورت گرفت عقد قرارداد احداث راه آهن تهران به شاه عبدالعظيم، به طول هشت کيلومتر، با يک شرکت بلژيکي بود. اينراهدرسال 1305هق/1887م آماده بهره برداري شد.31 در شهرهاي ديگر ايران نيز دولتمردان باني کاخ ها و باغ هائي شدند، از آن جمله علي محمدخان قوام و فرزند وي رضاخان قوام الملک که ديوانخانه بيروني (نارنجستان) و اندروني آنرا با باغ و باغچه در شيراز بنا نهادند. علي محمد خان در باغ گلشن عفيف آباد نيز اقامت گاه بزرگي ساخت. درچند کيلومتري ماهان نيز نصرت الدوله فيروز حاکم کرمان باغ بزرگي احداث کرد (1308ه/1890م) که در ابتدا و انتهاي آن دو ساختمان تابستاني و زمستاني قرار داشت و به باغ شاهزاده معروف شد.
ناصرالدين شاه شخصاً به ساختن هيچ بناي مذهبي مهمي مانند مسجد و يا مدرسه طلاب اقدام نکرد ولي در زمان سلطنت وي شماري از ديوانيان به ايجاد يا تعمير بناهاي عام المنفعه مذهبي دست زدند. از آن جمله بناي بازار، مسجد و مدرسه شيخ عبدالحسين است که از محل ثلث ميرزا تقي خان امير کبير و به سعي شيخ عبدالحسين بنا شد. بناي مسجد با تعيمرات بعدي روحيه معماري اصيل خود را از دست داد ولي مدرسه جنب آن، چهار ايواني با حجره هاي دو طبقه و کاشيکاري معرّق و گره کاري، از بناهاي ممتاز آن دوره بود. کارهاي چوبي مدرسه و پنجره هاي مشبّک درها از بهترين نجّاري هاي قرن سيزدهم قمري به شمار مي رود. بر روي يکي از اين درها اين عبارت کنده شده است: «به فرمايش آقا يوسف صورت اتمام پذيرفت، عمل استاد نوروز تهراني 1279» و بر چهار چوب آن نيز آمده است: «الهي تا در رحمت گشوده زآسمان باشد/ گشادهاين درعالي به اين عالي مکان باشد.»32
ميرزا حسين خان سپهسالار قزويني صدر اعظم ناصرالدين شاه، که از رجال ترقي خواه و روشنفکر عصر بود، در سال (1296هق/1878م) بناي مسجد و مدرسه سپهسالار رادرتهران آغاز کرد و برادرش ميرزا يحيي خان مشيرالدوله آن را به پايان رساند. ميرزا مهدي خان شقاقي، اولين مهندس ايراني که از بخش معماري مدرسه سانترال پاريس درسال 1864م ديپلمه شده بود، در طرح اين مسجد و نيز طرح ساختمان عمارت بهارستان که بعدها محل مجلس شوراي ملي شد دخالت داشت.33 بناي با شکوه مسجد سپهسالار شامل جلوخان و سردر و دهليز و ساختمان دو طبقه حجره ها و چهار ايوان، مقصوره و گنبد، شبستان و هشت گلدسته و مناره کاشيکاري شده و نيز يک مخزن کتب معتبر است. ورودي اصلي مسجد در سمت غرب به خيابان بهارستان باز مي شود و ورودي دوم در ضلع شرقي قرار دارد و دهليز آن از نظر معماري و کاشيکاري معروف به منبّت کاسه (طاق معلق) است. از امتيازات اين بنا کاشي هاي خشتي مصور الوان هفت رنگ آن است. اين کاشي ها که با تصاويري از مناظر و طبيعت بي جان براي زمان خود تازگي داشته و معرّف روحيه اي مدرن بوده است بي شباهت به طرح هاي اروپائي نيست. گنبد مسجد سي و هفت متر ارتفاع دارد و تعداد حجره هاي طلاب حدود شصت است. در همين دوران، در تهران مدرسه ديگري نيز به نام "سپهسالار قديم" توسط ميرزا محمدخان سپهسالار و به اهتمام ميرزا نصرالله بنا شد. اين مدرسه دو شبستان و تعدادي حجره هاي دو طبقه و دو مناره کاشيکاري شده دارد و مجموعه آن نمونه ممتازي از معماري دوره قاجار است. در سردر اين مدرسه کتيبه منظوم و مفصلي در شرح ساختمان آن به چشم مي خورد. دو بيت آخر کتيبه به اين شرح است:
غرض اين کعبه مقصود واين عالي بنا مسجد
به سعي وي چو آمد باصفاي لطف ربّاني
به فر ايزد اول شاعر ملک عجم گفتا
که از سعي محمّد شد بنا اين کعبه ثاني
1283 کتبه الفقيرالمذنّب، عبدالحسين
درکاشان بقعه شاهزاده ابراهيم نيز در اواخر سلطنت ناصرالدين شاه توسط «آقا سيد مهدي ابن حاجي سيد حسين برودري في سنه 1303» وقف شده است. ساختمان اين بقعه که در سال 1312 ه ق/1894م به اتمام رسيد داراي گنبد کاشيکاري فيروزه اي، گلدسته هاي بزرگ و صحن مفرح و ايوان آئينه کاري و نقاشي هاي مذهبي بر روي گچ است. در اصفهان نيز مسجد حاج جعفر آبادهاي به سال 1296ه ق بنا شد. معماري و کاشيکاري اين بنا در زمره بهترين آثار دوره ناصري است.
درشيراز، ازمسجد نصيرالملک بايد نام برد که تاريخ بناي آن -1303 1295ه ق ذکر شده و نام معمار آن «کمترين محمدحسن» آمده است. اين مسجد داراي ستون هاي سنگي شبيه مسجد وکيل و نماسازي آن کاشيکاري شده است.34 در همين شهر مسجد و حسينيه مشير را نيز بايد ذکر کرد که در سالهاي 1275ه ق/1858م به دستور ميرزا ابوالحسن خان مشير الملک حاکم شهر بنا شد. مسجد مشير داراي کاشيکاري و مقرنس کاري ممتاز است و شبستاني با ستون هاي سنگي يک پارچه دارد.
پس از ناصرالدين شاه وليعهد پنجاه ساله اش مظفرالدين ميرزا از تبريز به تهران آمد و به تخت سلطنت جلوس کرد (1313-1324 ه.ق/1896-1907م). وي نيز با کمک قرضه هائي از دولت روسيه دوبار به اروپا مسافرت کرد امّا از اين سفرها چيزي نصيب ملت ايران نشد جز آن که با تشويق و فشار آزاديخواهان وي چند روز قبل از فوت فرمان مشروطيت را 14جمادي الثانيه 1324 صادر کرد.
پس از مظفرالدين شاه، محمدعلي شاه (1325-1327هق/1907-1909م) و سپس احمد شاه (1327-1333هق/1909-1914م) زمام امور را به دست گرفتند. نالايقي اين پادشاهان و ضعف حکومت و اوضاع درهم سياسي و اجتماعي ايران از سويي و تهي شدن خزانه و بحران مالي، از سوي ديگر، کار سازندگي و عمران کشور را به رکود انداخت.
با بررسي معماري دوران حکومت قاجار به اين نکته بر مي خوريم که از نيمه قرن نوزدهم ميلادي در نتيجه ارتباط بيشتر با دنياي خارج، از جمله ترکيه، قفقاز، روسيه در شمال و بوشهر و خليج فارس در جنوب، هنر ساختمان در ايران به تدريج تحت تأثير هنر همسايگان و دنيايغرب قرارگرفت. مسافرت دولتمردان و بازرگانان و محصلين ايراني به کشورهاي اروپايي و نيز آمد و رفت سياحان غربي به ايران نيز منشاء تغييرات و نوآوري هائي شد از سوي ديگر، بازگشت شماري از ايرانيان که در اروپا در رشته هاي معماري و مهندسي تخصص يافته بودند، و نيزاستخدام مهندسين خارجي در دارالفنون و ارتش، کار نوآوري را درزمينه هاي ساختماني و معماري در ايران تسريع کرد. به دنبال اين نوآوري ها و تغييرات معماران محلّي نيز تا اندازه اي سليقه تازه را پذيرفتند و در کارهاي خود منظور کردند. از همين رو به تدريج طاق هاي ضربي و بام هاي گنبدي جاي خود را به داربست هاي چوبي و پوشش فلزّي (شيرواني) داد و در ديگر عناصر اصلي ساختمان نيز تغييرات اساسي به وجود آمد و تزئينات داخلي بنا از گچ بري و کاشي کاري تا رنگ آميزي صورت هنرهاي ترکيبي به خود گرفت.
در بافت شهري پايتخت نيز دگرگوني هايي ايجادشد، از جمله ايجاد خيابان هاي عريض به صورت محورهاي اصلي رفت و آمد، احداث ميدان ها و گردشگاه ها، دکه هاي خياباني خارج از بازار سنتي، درآوردن تکيه دولتي به شکلي نو، و اجراي برنامه هاي تازه اي مانند ايجاد خطوط واگن هاي اسبي، نصب چراغ هاي گاز و خطوط تلگراف، تأسيس کارگاه ها و کارخانه هاي جديد و مدارس، هتل، بانک، ضرابخانه، قزاق خانه و بخصوص احداث محله سفارت خانه هاي خارجي به دارالسلطنه قاجار رنگ و بويي از تجدّد بخشيد. ميدان وسيع مرکزي شهر (توپخانه)، جاي ميدان قديم حکومتي (ميدان ارگ) را گرفت. با همه اين تغييرات، محلات قديمي شهر مانند چاله ميدان، پامنار و بازار به حال خود رها شد و تهران همچنان مشتمل بر دو ناحيه اجتماعي-فرهنگي "نو" و "کهنه" ماند.
با توسعه پايتخت، چشم انداز بام هاي طاقي و گنبدي به تدريج جاي خود را به داربست و پوشش با ورق فلزي (شيرواني) داد که کار ساختمان را آسان تر مي کرد ولي ارتباطي با آب و هواي ايران نداشت. در ديگر شهرهاي کشور مانند اصفهان، شيراز، کاشان، نائين، يزد، کرمان و غيره، اين تحولات تأثيري ناچيز داشت و در نتيجه بافت شهري آنها تغييرات اساسي نيافت و ساخت و ساز در اين نواحي کم و بيش به راه سنتي خود ادامه داد. از همين رو، معماري دوره قاجار در شهرهاي ديگر ايران منطقي تر، ساده تر و درنتيجه زيباتر بنظر مي رسيد، بطوري که تعداد زيادي از اين بناها را مي توان به عنوان شاهکارهائي از معماري دو قرن اخير ايران به حساب آورد. برعکس در معماري شهرک تهران، که عنوان دارالسلطنه به خود گرفت، همراه با توسعه سريع بافت شهري و حضور و تأثير عوامل خارجي، ترکيبي از معماري سنتي و عناصري از معماري همسايگان ايران و حتي کشورهاي اروپايي اجتناب ناپذير شد. به اين ترتيب مکتب کم و بيش مغشوشي متکي بر سليقه دولتمردان وقت به وجود آمد که حال و هواي مخصوص خود را داشت. بر اين مکتب نامي نمي توان گذارد مگر «مکتب تهران قاجاري».
در اين مکتبِ خالي از قيد و شرط شکل هاي تازه اي نيز ظاهر شد که اصل و نسبي براي آن نمي توان جُست. اغلب عناصر "وارداتي" ساختمان دراين جابجائي و بحران تغيير ماهيت داد. به عنوان نمونه، از "بُخاري ديواري" فرنگي تنها "سربخاري" آن به کار گرفته شد و آتش دان که اصل بُخاري است فراموش گرديد. ستون ها و سر ستون هاي شبه کلاسيک غربي ساخته شده از گچ جاي ستون هاي سنگي يا چوبي ظريف معماري سنتي را گرفت. درباره ساختمان باغ فردوس، که محل اقامت عصمت الدوله دختر ناصرالدين شاه و همسرش دوست محمدخان معيرالممالک بود، سياحي که در اواخر قرن گذشته به تهران آمد به طنز مي نويسد که نماي اين ساختمان او را به ياد يک معبد دروغين يوناني مي اندازد.35
در تزيينات داخلي اغلب بناهاي دوره قاجار از تصاوير باسمه اي مناظر اروپائي درنقاشي و کاشيکاري الهام گرفته مي شد و نيز تصاوير زنان و مردان ايراني، و بيشتر خارجي، ديوارها را تزيين مي کرد. هم چنين تصاوير قزّاقان و نظاميان و تسليحات آنها به صورت نقاشي، کاشيکاري و يا حجّاري در نماهاي خارجي منازل، دروازه ها و حتي حمام ها به کار مي رفت که نشاني از چگونگي بنيه نظامي حکومت بود. در قصر قاجار تصويري از يکي از اعضاي انگليسي هيئت سرجان ملکم که مورد توجه خاص فتحعلي شاه بود بين تصاوير زال و افراسياب قرار گرفت، با اشاره به همين تصوير است که جرج . ن. کرزن نوشت: «حداعلاي احترامي که من گمان نمي کنم هيچ فرد ديگر انگليسي احراز کرده باشد!»36 سيّاح ديگري که در اواخرحکومت قاجار به تهران آمد در باره شيوه تمدن و معماري حاکم بر شهر چنين مي نويسد:
درتمدن مختلط آن (تهران) شرق و غرب بطور ناقص به هم آميخته اند و در اين آميزش هنوز تفوق با شرق است. درشکه هاي کروک دار در ميدان عمومي، پستخانه اي با تابلوئي به زبانهاي فرانسه و فارسي، تلگرافخانه اي مجهز و يک بانک شاهي معظم، خيابان علاء الدوله معروف به خيابان سفرا که در امتداد آن رؤساي نمايندگي هاي خارجي با لباس رسمي عبور مي کنند -حتي اگر از مغازه هاي پر از کالاهاي خارجي ، مهمانخانه ها، واگن اسبي زنگ دار آن سخن نگوئيم-[همگي] دلالت برنفوذ تمدن غربي مي کند، اما بقيه چيزها، مساجد، گلدسته ها، مدارس، شتران، کاروانسراهاو بازارهائي که پر از مردان و زنان روبنده دار است همه از مشخصات شرق هستند.37
چند سالي پس از اين اظهار نظر بود که جنگ جهاني اول آغاز شد. علي رغم اعلام بي طرفي از سوي دولت ايران، قواي روس و انگليس و عثماني به خاک کشور تجاوز کرد. در طول اشغال نواحي مرزي ايران در اين دوران که با ضعف روزافزون حکومت قاجار مقارن بود بسياري از شهرها و آبادي هاي ايران دچار آسيب هاي جبران ناپذير شد. به اين ترتيب، دوران اوليه تجدد در شهرسازي و معماري ايران که از نيمه دوم قرن نوزدهم، در عصر قاجار آغاز شده بود در اين مقطع از تاريخ کشور به سبب ناتواني دولت مرکزي، فقدان سيستم اداري صحيح و برنامه ريزي مناسب و فقرمالي خاتمه يافت. در اين دوران کوتاه راه تجدد به کندي پيموده شد و شمار طرح هاي اساسي و زيربنائي و نوسازي مملکت به نسبت زمان ناچيز بود. با کودتاي رضاخان ميرپنج (1299هق/1921م)، رأي مجلس شوراي ملي به خلع احمد شاه از سلطنت و سرانجام با تفويض سلطنت به رضاشاه پهلوي از سوي مجلس مؤسسان (15 آذر 1305ش/6 دسامبر 1925م) در ساختمان تاريخي تکيه دولت،38عصر جديدي در تاريخ سازندگي ايران آغاز شد.
خطاب فرمان به صدراعظم یعنی میرزا نصراللهخان مشیرالدوله است که خود در تهیه آن و راضی کردن شاه به امضای آن کوشش کرده بود. اصل فرمان به خط احمد قوام (قوامالسلطنه) است.
جناب اشرف صدراعظم -- از آنجا که حضرت باریتعالی جلشأنه سررشته ترقی و سعادت ممالک محروسه ایران را بکف کفایت ما سپرده و شخص همایون ما را حافظ حقوق قاطبه اهالی و رعایای صدیق خودمان قرار داده لهذا در این موقع که اراده همایون ما براین تعلق گرفت که برای رفاهیت و امنیت قاطبه اهالی ایران و تشیید مبانی دولت اصلاحات مقننه به مرور در دوائر دولتی و مملکتی به موقع اجرا گذارده شود چنان مصصم شدیم که مجلس شورای ملی از منتخبین شاهزادگان قاجاریه و علماء و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف بانتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود که در مهام امور دولتی و مملکتی و مصالح عامه مشاوره و مداقه لازمه را به عمل آورده به هیئت وزرای دولت خواه ما در اصلاحاتی که برای سعادت و خوشبختی ایران خواهد شد اعانت و کمک لازم را بنماید و در کمال امنیت و اطمینان عقاید خود را در خیر دولت و ملت و مصالح عامه و احتیاجات قاطبه اهالی مملکت به توسط شخص اول دولت به عرض برساند که به صحه همایونی موشح و به موقع اجرا گذارده شود. بدیهی است که به موجب این دستخط مبارک نظامنامه و ترتیبات این مجلس و اسباب و لوازم تشکیل آن را موافق تصویب و امضای منتخبین از این تاریخ معین و مهیا خواهد نمود که به صحه ملوکانه رسیده و بعونالله تعالی مجلس شورای ملی مرقوم که نگهبان عدل است افتتاح و به اصلاحات لازمهٔ امور مملکت و اجراء قوانین شرع مقدس شروع نماید و نیز مقرر میداریم که سواد دستخط مبارک را اعلان و منتشر نمایند تا قاطبه اهالی از نیات حسنه ما که تماماً راجع به ترقی دولت و ملت ایران است کماینبغی مطلع و مرفهالحال مشغول دعاگوئی دوام این دولت و این مجلس بیزوال باشند -- در قصر صاحبقرانیه به تاریخ چهاردهم جمادی الثانیه ۱۳۲۴ هجری در سال یازدهم سلطنت ما
چون در این فرمان با ذکر «شاهزادگان قاجاریه و علماء و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف» ذکری از دیگر طبقات مردم نشده بود، به در خواست نمایندگان پناهندگان سفارت، فرمان دیگری صادر شد:
جناب اشرف صدراعظم -- در تکمیل دستخط سابق خودمان مورخه چهاردهم جمادیالثانیه ۱۳۲۴ که امر و فرمان صریحاً در تأسیس مجلس منتخبین ملت فرموده بودیم مجدداً برای آنکه عموم اهالی و افراد ملت از توجهات کامله ما واقف باشند امر و مقرر میداریم که مجلس مزبور را به شرح دستخط سابق سریعاً دایر نموده بعد از انتخابات اجزاء مجلس فصول و شرایط نظام مجلس شورای اسلامی را مطابق تصویب و امضای منتخبین به طوری که شایسته مملکت و و ملت و قوانین شرع مقدس باشد مرتب بنمائید که به شرفعرض و امضای همایونی ما موشح و مطابق نظامنامه مزبور این مقصود مقدس صورت و انجام پذیرد
در این فرمان عبارت «منتخبین ملت» آمده و نیز به جای «مجلس شورای ملی» از "مجلس شورای اسلامی" نام برده شده است.
جنگ جهانی اول و پادرمیانی انگلیس و روسیه تزاری در آن و ناتوانی شدید حکومت مرکزی ایران در اثر فقدان حمایتهای خارجی, فضای سیاسی و اجتماعی آمادهای را برای ایجاد و رشد حرکتهای مردمی به وجود آورد.
در این فضای آماده, جنبش جنگل در شهریور ۱۲۹۳ شمسی (اوت ۱۹۱۴) شکل گرفت و در مدّتی کوتاه نه تنها در گیلان، بلکه در اکثر نقاط ایران با استقبال مردم روبرو شد و روزبه روز بر توان نظامی آن افزود, به طوری که به خطری جدّی برای سیاست استعماری انگلیس در منطقه تبدیل شد.
میرزا کوچک خان، یکی از مبارزان دوران مشروطیت در راس گروهی از آزادیخواهان در گیلان علیه قوای تزاری برپا خاست و سپس موازی با شرایط مساعد و یا نامساعد روز گاه بصورت انقلابی و زمانی بحال تسلیم و عقب نشینی در جنگل و اطراف رشت مستقر گردید.
هنگامی که انگلیسیها مجبور به عقب نشینی از قفقاز شدند و ارتش سرخ صحنه قفقاز را از قوای خارجی و نیروهای ارتجاعی داخلی پاک کرد، میرزا کوچک خان با کمک حزب کمونیست ایران (دهه ۱۹۲۰) و تودههای مردم که از پیروزیهای انقلاب اکتبر به جنبش آمده بودند، به رشت وارد شد. در این حکومت، کمونیستها، جنگلیها، احسانالله خان و خالوقربان که نماینده قشرهای گوناگون اجتماعی بودند، شرکت داشتند.
در ۲۲ ژوئن همین سال کنگره اول حزب کمونیست ایران در بندر انزلی تشکیل و برنامه حزب را مبنی براخراج انگلیسها از ایران، واژگون کردن رژیم سلطنتی و فئودالی و مصادره و تقسیم بلاعوض املاک مالکان بزرگ، تصویب و کمیته مرکزی خود را انتخاب کرد.
دیری نپائید که در رهبری جنبش جنگل اختلاف بروز کرد. میرزا کوچک خان، حکومت انقلابی را ترک کرد و به جنگل عقب نشست و حکومت جدید به ریاست احسانالله خان تشکیل گردید. این انشعاب و اختلاف ضربت سختی به جنبش انقلابی گیلان زد.
در این موقع قوای دولتی با کمک نیروهای نظامی انگلیس حمله بزرگی علیه نیروهای مسلح انقلابی که تا نزدیک قزوین پیش آمده بودند، آغاز کردند و آنها را تا بندر انزلی عقب نشاندند.
دلیری و شهامت مبارزان و کمک انقلابیون قفقاز توانست مهاجمان را به عقب راند. شهر رشت بار دیگر بدست انقلابیون افتاد. حیدرعمواوغلی بدان سامان شتافت تا بکار سامان دهد. اما اختلاف ریشه دار از یک طرف و تحریکات حکومت قوام و انگلیسها از طرف دیگر کار را به انجا رساند که کوچک عدهای از سران نامدار کمونیست را برای مذاکره به جنگل دعوت و آنها را غافلگیر کرده، به قتل رساند و به این ترتیب زمینه پیروزی قوای دولتی فراهم گردید.
حکومت انقلابی گیلان از پای درآمد و دیری نپائید که نیروی میرزا کوچک خان به تحلیل رفت و خود او هنگام فرار نابود گردید (نوامبر ۱۹۲۱) و شکست انقلاب گیلان نیروهای ملی را پراکنده کرد.
منبع- ویکی بدیا
پس از عهدنامه گلستان، دوره دوم جنگهای ایران و روسیه آغاز شد. در این میان جنگ گنجه مهمتر از همه مینمود عباس میرزا فرمانده سپاه ایران با حرکت به سوی گنجه در این منطقه سنگر گرفت. در این میان پاسکویچ فرمانده سپاه روس نیز خود را به این منطقه رساند. ابتدا عباس میرزا به دلیل برخی آشفتگیها در سپاه خود خواست که جنگی اتفاق نیافتد اما تلاش او موثر نیافتاد و جنگ وسیعی در این منطقه در گرفت. در پایان نیز سپاه روس فاتح میدان شد. عباس میرزا سرانجام در ناحیه ترکمانچای خواست که جلوی پاسکویچ را بگیرد اما در آنجا نیز شکست خورد و سرانجام مجبور شد که شرایط صلح را بپذیرد. در این میان پاسکویچ که خود را مغرور از فتح جنگ میدید برای سپاه ایران ضرب الاجلی تعیین کرد و گفت چنانچه تا پنج روز تکلیف صلح مشخص نشود عازم تهران خواهد شد.
با قتل سیتسیانف فرماندهی سپاه روسیه به عهده گودوویچ افتاد (این دوران همزمان است با فعالیتهای گاردان در تقویت نظامی ایران).
گودوویچ در سال ۱۲۲۳ ه. ق غافلگیرانه به ایروان حمله برد اما شکت خورد و برگشت. عباس میرزا برای تنبیه سپاه روسیه از تبریز به نخجوان رهسپار شد و طی چند نبرد در اطراف شهر ایروان و دریاچه گوگچه سپاهیان روس را مغلوب کرد.
در سال ۱۲۲۵ ه.ق. حسین خان قاجار حاکم ایروان در برابر روسها شورش کرد و جمع زیادی از روسها را به اسیری گرفت و عازم تهران کرد. این روزها (۱۲۲۶- ۱۲۲۵ ه.ق) مقارن با خروج گاردان از ایران و ورود هیات نظامی انگلیسی به ایران است. در این زمان روسها خواستار صلح با ایران شدند که شرطشان این بود که مکانهای متصرفه در تصرف آنها بماند و نیز ایران به آنها اجازه عبور از داخل کشور برای حمله به عثمانی را بدهد که دولت ایران این تقاضا را نپذیرفت.
پس از ورود سرگرد اوزلی به علت رابطه دوستی که میان انگلیس و روسیه ایجاد شده بود در پی آن شد که بین ایران و روسیه، صلح برقرار کند و خواستار آن بود که افسران انگلیسی که در سپاه ایران بودند از جنگ با روسیه دست بردارند. چون عباس میرزا اصرار داشت جنگ ادامه یابد، جنگ ادامه یافت و سپاه ایران در محل اصلاندوز کنار رود ارس مقیم شدند. در این هنگام روسها غافلگیرانه به اردوی ایران حمله کردند. اگرچه سپاه ایران مقاومت زیادی نشان دادند اما به علت اختلافاتی که بین سپاه ایران پیش آمد، نیروهای ایرانی مجبور به عقب نشینی به سمت تبریز شدند. فرمانده سپاه روسیه پس از فتح اصلاندوز، آذربایجان را از هر دو طرف مورد تهدید قرار داد. در این زمان ترکمانان خراسان شورش کردند. در این میان شاه ایران که درصدد آماده کردن سپاهی برای سرکوب نیروهای روسی بود به علت اوضاع ناآرام در چند جبهه تقاضای صلح کرد.
با امضای قرارداد ترکمنچای و پایان جنگهای ایران و روسیه، عباس میرزا برای برقراری نظم و سرکوب شورش ترکمنها به خراسان رفت. او در سال ۱۲۱۲ شمسی در مشهد درگذشت. قبر او در کنار ضریح حرم امام رضا قرار دارد.
اعطای این امتیاز به تالبوت کشت کاران تنباکو خریداران و فروشندگان آن را مواجه با نگرانی و آسیب میکرد. با این اقدام در حقیقت انبوه اصناف بازاریان تنباکو به یک شرکت بیگانه فروخته شدند و این عده ناگهان متوجه شدند که در واقع از کسب و کار مستقل خود منع و تبدیل به فروشندگانی شدهاند که در مقابل کار برای یک شرکت انگلیسی دستمزد دریافت میدارند.
ولف (سیاستمدار متنفذ انگلیسی که با دادن رشوه انحصار تنباکو را به تالبوت واگذار کرد) و دوستان بازرگانش بدلیل عدم شناخت از بافت اجتماعی ایران نتوانستند موضع اصناف و قدرت بازاریان ایرانی را درک کنند. از سوی دیگر اصناف و بازارایان شهر نشین بر خلاف روستائیان از پشتوانه کافی برخوردار بودند. آنها اقتدار مالی و ارتباط تنگاتنگی با علمای دینی داشتند بطوریکه اگر علما و اصناف دست بدست هم میدادند میتوانستند مردم را در سراسر کشور به قیام دعوت کنند.
این همبستگی سبب شد تا فریاد اعتراض بر ضد امتیاز انحصاری تنباکو در بازار شهرهای عمده مانند تهران تبریز، اصفهان، شیراز، مشهد آغاز شد. در شیراز سید علی اکبر فال اسیری داماد و مشاور میرزای شیرازی خروشید و در مشهد تعداد زیادی از تجار و افراد معتبر با مراجعه به مجتهدان شهر اظهار داشتند که امتیاز تنباکو موجب شکست آنها خواهد شد و به این ترتیب پیشتیبانی مجتهدان را خواستار شدند.[نیازمند منبع] همان شب عده زیادی در مسجد گوهر شاد گرد هم آمدند و دست به تحصن زدند وجمعیت فریاد اعتراض و مخالفت با انگلیس و امتیاز انحصاری را سر میدادند. دیری نگذشت که آتش خشم مردم تمام شهر را فرا گرفت و بازارها تعطیل و خیابانها پر از جمعیت شد. اقدام صاحب دیوان که کشویده بود با توسل به زور قوای نظیمه دکانها را باز کند آتش خشم آنان را تیزتر ساخت. در اصفهان یکی از تجار معتبر ترجیح داد که کلیه موجودی توتون و تنباکوی خود را بسوزاند و اینگونه از تسلیم آن به شرکت انگلیسی خودداری کند. این اقدام در ظاهر تأثیر بسزایی در مردم بر جای نهاد.
تعطیل بازار، جلوگیری از ورود کارگزاران، امتیاز انحصاری به مزارع تنباکو، پاره کردن آگهیهای شرکت انگلیسی، سوزاندن تنباکو، نوشتن عریضه، فرستادن نمایندگان متعدد نزد شاه و تحصن در آستان حضرت عبدالعظیم از اقدامات اعتراض آمیز اصناف و بازاریان در شهرهای مختلف بود. صدور فتوای آیتالله میرزا محمد حسن شیرازی، مرجع تقلید وقت مبنی بر تحریم تنباکو از مهمترین اقدامات یاد شده بود که لغو امتیاز انحصار تنباکو را در جمادی الاول ۱۳۰۹ قمری (۱۲۷۰ خورشیدی) در پی داشت. اما لغو امتیاز تنباکو هیچ تأثیر آنی در مردم نداشت. جدیترین خشم مردم در تهران یک هفته پس از الغای امتیاز نامه پدید آمد. مردم دکانها و بازارها را بستند و به سوی کاخ سلطنتی شتافتند. نگهبانان شخضی نائب السلطنه کامران میرزا، پسر شاه بنای تیر اندازی به مردم را گذاشتند و چند تن کشته شدند.
این وقایع پایان قطعی امتیاز تنباکو را مشخص ساخت و مدیر محلی شرکت انگلیسی ناگزیر شد با الغای امتیاز و متوقف ساختن عملیات آن شرکت موافقت کند.
طی این قرارداد قلمروهای باقی مانده ایران از معاهده گلستان در قفقاز شامل خانات ایروان، مناطق تالش و اردوباد و بخشی از مغان و شروان به روسیه واگذار شد. ایران حق کشتیرانی در دریای مازندران را از دست داد و ملزم به پرداخت ۱۰ کرور طلا به روسیه شد. بر طبق این قرارداد روسیه قول داد از پادشاهی ولیعهد وقت عباسمیرزا حمایت کند
پس از پیمان نامه گلستان دوره دوم جنگهای ایران و روسیه آغاز شد. در این میان جنگ گنجه مهمتر از همه مینمود. عباس میرزا فرمانده سپاه ایران با حرکت به سوی گنجه در این منطقه سنگر گرفت. در این میان پاسکوویچ فرمانده سپاه روس نیز خود را به این منطقه رساند. ابتدا عباس میرزا به د لیل برخی آشفتگیها در سپاه خود خواست که جنگی اتفاق نیافتد اماتلاش او موثر نیافتاد و جنگ وسیعی در این منطقه در گرفت. در پایان سپاه روس فاتح میدان شد. عباس میرزا سرانجام در ناحیه ترکمانچای خواست که جلوی پاسکوویچ را بگیرد اما در آنجا نیز شکست خورد و سرانجام مجبور شد که شرایط صلح را بپذیرد. در این میان پاسکوویچ که خود را مغرور از فتح جنگ میدید برای سپاه ایران ضرب الاجلی تعیین کرد و گفت چنانچه تا پنج روز تکلیف صلح مشخص نشود عازم تهران خواهد شد. در این میان شاه سرانجام تن به امضای عهدنامه ترکمانچای داد.
علاوه بر امضای معاهده ترکمانچای زیر فشار روسها یک عهد نامه تجاری نیز با آنان به امضا رسید که تمام بازار ایران را بدون هیچ مانعی در اختیار روسها قرار میداد.
پس از اینکه انقلاب کمونیستی در شوروی به پیروزی رسید، لنین برای اثبات حسن نیت خود نسبت به ملل ضعیف جهان الغای تمام امتیازات استعماری دولت تزاری پیشین را اعلام کرد. دولت صمصام السلطنه نیز از این فرصت استفاده کرد و در ۱۸ شوال ۱۳۳۶ در مصوبهای الغای قرارداد ترکمانچای و دیگر امتیازات واگذار شده به دولت روسیه تزاری را اعلام نمود که این اقدام شامل لغو امتیاز کاپیتولاسیون برای اتباع روسیه نیز میشد. دولت ایران چند روز بعد مصوبهای برای لغو امتیاز کاپیتولاسیون برای کشورهای دیگر نیز صادر کرد چرا که چند کشور دیگر نیز پیش از این بر اساس قراردادهایی تحت عنوان دولت کامله الوداد از امتیاز کاپیتولاسیون مطابق قرار داد ترکمانچای برخوردار شده بودند.با لغو قرارداد ترکمانچای منطقا این بخش از این قراردادها نیز باید ملغی میشد. مصوبه دوم همانطور که انتظار میرفت توسط دولت بریتانیا رد شد.[۱]
در حالیکه در ایران و جمهوری آذربایجان این عهدنامه «ننگین» تلقی میشود اما ارامنه و روسها از آن استقبال میکنند. بطوری که در ۱۷۵مین سالگرد امضای این معاهده، با همکاری سازمان دوستی ارمنستان و روسیه بر فراز «تپه پاسکویچ» در ایروان مجسمه ژنرال ایوان پاسکویچ فرمانده سپاه قفقازی ارتش روس و یکی از تدوینکنندگان این معاهده سرنوشتساز برای مردم ارمنی که محاصره و تصرف قلعه ایروان را فرماندهی میکرد، نصب شد.
گوداوویچ در سال ۱۲۲۳ ه. ق به صورت ناغافل به ایروان حمله برد. اما شکست خورد و برگشت. عباس میرزا برای تنبیه سپاه روسیه از تبریز به نخجوان رهسپار شد و طی چند نبرد در اطراف شهر ایروان و دریاچه گوگچه سپاهیان روس را مغلوب کرد.
در سال ۱۲۲۵ه .ق. حسین خان قاجار حاکم ایروان علیه روسها شورش کرد و جمع زیادی از روسها را به اسیری گرفت و عازم تهران کرد. این روزها (۱۲۲۶- ۱۲۲۵ه .ق) مقارن با خروج گاردان از ایران و ورود هیات نظامی انگلیسی به ایران است.
در این زمان روسها خواستار صلح با ایران شدند با این شرط که سرزمینهای متصرفه در تصرف آنها باقی بماند و نیز ایران به آنها اجازه عبور از داخل کشور برای حمله به عثمانی را بدهد. دولت قاجاری ایران این تقاضا را نپذیرفت.
پس از ورود سرگور اوزلی به علت رابطه دوستی که میان انگلیس و روسیه ایجاد شده بود در پی آن شد که بین ایران و روسیه، صلح برقرار کند و خواستار آن بود که افسران انگلیسی که در سپاه ایران بودند از جنگ با روسیه دست بردارند.
جنگ به اصرار عباس میرزا ادامه یافت و سپاه ایران در محل اصلاندوز کنار رود ارس مقیم شدند. در این هنگام روسها غافلگیرانه به اردوی ایران حمله کردند. اگرچه سپاه ایران مقاومت زیادی نشان دادند اما به علت اختلافاتی که بین سپاه ایران پیش آمد، نیروهای ایرانی مجبور به عقب نشینی به سمت تبریز شدند.
یکی از عللی که موجب شکست قوای ایران شد این است که همواره دولت قاجار به یک دولت بیگانه اعتماد و دل میبست و انتظار داشت آن دولت از سرزمین ایران حفاظت و مراقت بکند. گاهی به فرانسه اعتماد میکردند گاهی به انگلیس و زمانی هم به روسیه. چون عباس میرزا در گذشته فتوحاتی کرده بود که انگلیس منافع خود را در خطر میدید انگلیسیها در صدد بودند که به نحوی جلوی طولانی شدن جنگهای روسیه و ایران را بگیرند.
بهمین دلیل با نیرنگهای گوناگون ضمن تهيیج ایلات ایرانی آنها را به شورش واداشتند، از سوی دیگر اصرار داشتند که ایران قرارداد صلح با روسیه را امضا کند.![]()
فرمانده سپاه روسیه پس از فتح اصلاندوز، آذربایجان را از هر دو طرف مورد تهدید قرار داد. در این زمان ترکمانان خراسان نیز سر به شورش گذاشتند. در این میان شاه ایران که درصدد آماده کردن سپاهی برای سرکوب نیروهای روسیه بود به علت اوضاع ناآرام در چند جبهه تقاضای صلح کرد. انگلیسيها از یک سو با ایران قرار داد داشتند که در مواقع خطر سربازهای انگلیسی در لباس ایرانی با دشمن بجنگد. ولی پس از ورود سرگور اوزلی و رابطه دوستی که با روسها بوجود آورده بود و قراری که با روسها بسته بود سربازان خود را از جبههها فراخواند و ضعف قوای نظامی ایران، شورشهای محلی و نا بسامانی در آذوقه و مهمات فتحعلی شاه قاجار را مجبور به صلح با روسها کرد.
میرزا ابوالحسن ایلچی به عنوان نماینده و سرگور اوزلی نیز به عنوان واسطه ازتهران عازم روسیه شدند. دولت روسیه نیز چون در این زمان سخت گرفتار درگیری و کشمکش باناپلئون بناپارت بود از رسیدن سفیر روسیه و تقاضای صلح استقبال کرد. قرارداد صلح در قریه گلستان از محال قره باغ منعقد شد. این عهدنامه به وساطت و شفاعت سرگور اوزلی، نماینده روس ردیشچوف (ردیشخوف) در مقام فرماندهی نیروهای گرجستان و نماینده تهران میرزا ابوالحسن خان ایلچی به تاریخ ۲۹ شوال (۱۲۲۸ه .ق) در یازده فصل و یک مقدمه امضا شد.
از جمله مناطقی که از ایران جدا شد عبارتاند از:
اعلان جنگ انگلستان یا بطور مشخص کمپانی هند شرقی علیه ایران، در واقع یکی از ترفندهای ماهرانه و ماجراجویانه سیاست خارجی انگلیس در آسیاست که به مدد آن، تا پیش از این نیز، تصرفات خود را در این قاره گسترش داده بود.[۱]
در قرن ۱۶ م. هرات تحت کنترل صفویان ايران قرار گرفت. در دوران صفوی هرات مهمترین شهر و مرکز خراسان محسوب میشد. شاه عباس کبیر در این شهر به دنیا آمد و تا پیش از به سلطنت رسیدن در این شهر زندگی میکرد.
هرات همواره مورد طمع ازبکان بود حتی چندبار این شهر به دست ازبکان افتاد. اما سلطه ازبکان بر این شهر به صورت کوتاه مدت بود و آنها از دورههای فترت در اوایل سلطنت شاه طهماسب اول و اوایل سلطنت سلطان محمد خدابنده و شاه عباس اول استفاده کردند و هر بار برای مدت کمی این شهر را در اشغال داشتند. گفتنی است پس از سقوط صفویان هرات مدتی در اشغال طایفهٔ ابدالی بود و به دست نادر شاه افشار افتاد. پس از مرگ نادر افغانها بر هرات مسلط شدند. در دوران معروف به بازی بزرگ ماموران بریتانیایی در هرات فعال بودند و از جدایی هرات از حکومت ایران پشتیبانی میکردند.
در ۱۲۴۹ ه.ق. عباس میرزا از سوی فتحعلی شاه قاجار مامور پس گرفتن هرات از افغانها شد. مرگ عباس میرزا در راه مشهد این کار را ناتمام گذاشت. محمد شاه قاجار نیز کوششی برای فتح هرات کرد که ناکام ماند. در زمان ناصرالدین شاه قاجار دوست محمدخان، حاکم کابل و قندهار هرات را گرفت. نیروهای ناصرالدین شاه تحت فرمان حسامالسلطنه هرات را محاصره کردند و در سال ۱۲۷۳ ه.ق. این شهر را گرفتند.
با مداخلات بریتانیا در جنوب ایران و بحرانی شدن روابط ایران و بریتانیا طی عهدنامهای که در ۱۲۷۳ ه.ق. (۱۸۵۷ میلادی) در پاریس بین نماینده ایران و سفیر بریتانیا امضا شد قرار شد که نیروهای بریتانیا از بنادر و جزایر جنوب ایران خارج شوند و در عوض ایران نیز سپاهیان خود را از هرات فراخواند و استقلال افغانستان را به رسمیت شناخت. پس از جنگ هرات بسال ۱۲۴۹ ه .ق. قسمتهای از شرق هریرود به بعد (شامل هرات) به افغانستان ضميمه گرديد.
بریتانیا ملحقاو پسر سوم حسینقلی خان هفت لنگ ایلخانی شهيد بختیاری بود که به دستور ظلالسلطان کشته شده بود.
در سال 1294 ق با «بي بي مهرجان» دختر يکي از بزرگان بختياري ازدواج کرد و نخستين فرزند او در 1297 ق متولد و از طرف حسینقلی خان ايلخاني به نام جعفرقلي خان نام گذاري گرديد که بعدها سردار بهادر و پس از فوت عليقلي خان به سردار اسعد سوم ملفب شد .
علیقلی خان که از خوانین فرهنگ دوست بختیاری بوده چندین بار به اروپا سفر کرده و به تکمیل زبان فرانسه خود اقدام کرده و اقدام به ترجمه چندین کتاب از جمله دختر فرعون و پاريس از الکساندر دوما و غادة الانگليس دست زده و کتاب تاریخ بختیاری را به رشته تحریر در آورده است .
ایام اقامت سردار اسعد بختیاری در پاریس هم زمان شد با به توپ بستن مجلس شورای ملی به فرمان محمد علی شاه که پس از این رویداد به پشتیبانی از برادر خود نجفقلی خان صمصام السطنه بختیاری و پسر عموی خود حاج ابراهیم خان ضرقام السلطنه در اعتراض به این عمل برخواست و پس از فتح اصفهان به دست مجاهدین بختیاری و از راه عراق خود را به سرزمین بختیاری رسانده و شخصاً فرماندهی سواران بختیاری را در فتح تهران و احیای مشروطیت عهده دار شده است .
یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ در سال ۱۲۵۷ ه.ش. در شهر رشت محله استادسرا در خانوادهای متوسط چشم به جهان گشود. وی سنین اوّل عمر را در مدرسه حاجی حسن واقع در صالح آباد شهر رشت و مدرسه جامع به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید. چندی هم در مدرسه محمودیهٔ تهران به همین منظور اقامت گزید. با این سطح تعلیم میتوانست یک امام جماعت یا یک مجتهد از کار درآید، امّا حوادث و انقلابات کشور مسیر افکارش را تغییر داد و او را به راهی دیگر کشاند.
میرزا دارای دو خواهر و دو برادر، یکی بزرگتر از خود بنام محمّدعلی و دیگری کوچکتر بنام رحیم، بود، که هر دو نفر بعد از میرزا وفات یافتهاند. بنا به روایات او مردی خوش هیکل، قوی بنیه، زاغ چشم و دارای سیمائی متبسم و بازوانی ورزیده بود. طرفداران او میگویند از نظر اجتماعی مردی با ادب، متواضع، خوش برخورد، مومن به اصول اخلاقی، آدمی صریح اللهجه و طرفدار عدل و آزادی، حامی مظلومان و اهل ورزش بود و از مصرف مشروبات الکلی و دخانیات خودداری میکرد. میرزا در سنین آخر عمرش همسری برگزید.
میرزا در واقعه مشروطیت به انقلابیون پیوست و در فتح قزوین شرکت نمود. او رهبر جنبش جنگل بود که بتاریخ ۱۲۹۳ ه.ش. شروع به مبارزه مسلحانه بر ضد ارتش خارجی داخل خاک ایران و بریگاد قزاق، که زیر دست افسران روسی تعلیم و تربیت شده بودند، زد. تعداد زیادی از انقلابیون جنگل هم در درگیریهای مسلحانه با لشکران انگلیس، روسیه و ارتش سلطنتی قاجار کشته شدند.
جنگلیها هدف خود را "اخراج نیروهای بیگانه، رفع بی عدالتی، مبارزه با خودکامگی و استبداد و برقراری دولتی مردمی" اعلام میکردند. در همین راستا در روز یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۲۹۹ قوای جنگل با انتشار بیانیهای تشکیل کمیته انقلاب سرخ ایران و الغاء اصول سلطنت و تأسیس حکومت جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران را اعلام نمودند و یکروز بعد کمیته انقلاب هیئت دولت جمهوری را معرفی کرده، که میرزا عنوان سرکمیسر و کمیسر جنگ را داشت. امّا هنوز دولت تازه انقلابی سامان نگرفته بود که با حمایت بلشویکهای روس اغتشاش انقلابیهای سرخ طرفدار شوروی آغاز گردید که نهایت جمعه ۱۸ تیر ۱۲۹۹ میرزا به عنوان اعتراض از رشت به صومعه سرا رفت و قبل از حرکت دو نفر نماینده با نامه مفصلی برای لنین به مسکو فرستاد که در آن ذکر شده بود: «در موقع، خود به نمایندگان روسیه اظهار کردم که ملّت ایران حاضر نیست پروگرام بلشویکها را قبول کند».
در تاریخ شنبه ۹ مرداد ۱۲۹۹ طرفداران شوروی با رهبری و حمایت فرمانده قوای مسلح شوروی و مدیر بخش سیاسی و امنیت نظامی آن در رشت بر ضدّ میرزا کودتا کردند. همه طرفداران میرزا را هرکه و هرجا بود دستگیر و بازداشت کردند. آنها دولت جدیدی اعلام که احسان الله خان سرکمیسر و کمیسر خارجه و (سید جعفر جوادزاده) سید جعفر پیشهوری معروف کمیسر داخله شد. اختلافات، بگیر و ببندها بالا گرفت و قوای جنگل تضعیف گردید. بفرمان احمدشاه قاجار قوای دولتی بریگاد قزاق به سرکردگی سردار سپه برای سرکوبی قوای سرخ وارد رشت گردید که چندین برخورد جنگی بین دو قوای بوجود آمد که گاه نیروهای دولتی پیشروی و گاه عقب نشینی میکردند. در نهایت با مذاکرات پشت پرده قوای سرخ خاک رشت و بندر انزلی را ترک نمودند. لازم به ذکر است در این جنگها میرزا با قوای خود در صومعه سرا بود که بی طرف مانده و در فکر تجدید قوا بود.
قزاقها که بسرکردگی سردارسپه سعی به مذاکره با میرزا، قانع نمودن او که به مرکز بیاید و نیایت استقلال طلبان خود را از مرکز شروع نماید. بنا به دلایل عدیدی مذاکرات به شکست انجامید. یکی از این دلایل این بود که تعدادی از جنگلیها بمانند دکتر حشمت و یارانش قبلاً گول قول و فعلهای سردارسپه را خورده بودند تسلیم و به دار آویخته شده بودند.
در نهایت قوای قزاق از فرصت استفاده و طی شبیخونهای فراوانی، نیروهای جنگل را وادار به عقب نشینی نمودند و بعضی از سران تسلیم یا کشته شدند. میرزا باتّفاق تنها یار وفادارش، گائوک آلمانی معروف به هوشنگ، جهت رفتن به نزد عظمت خانم فولادلو، که همیشه از میرزا حمایت میکرد، به کوههای خلخال زدند ولی دچار بوران و طوفان گردیدند و سرانجام زیر ضربات خرد کننده سرما و برف در ۱۱ آذر ۱۳۰۰، هنگامی که میرزا هوشنگ را به کول گرفته بود، از پای در آمدند.
کرم نام کرد (مکری) که از خلخال عازم گیلان بود این دو انسان را در میان برفها دید و شناخت. بسیار ناراحت شد از اینکه تنها است و یاوری که بتواند به وظائف انسانی عمل نماید، ندارد. بااینحال سعی نمود با دادن ماساژ و خوراندن سنجد آنان به حال آورد ولی بینتیجه و بیحاصل بسرعت بسوی آبادی و خانقاه شتافت و از مردم کمک خواست. اهالی که مرید میرزا بودند بسرعت به محل رسیدند و تن یخ زده هردو را به قریه آوردند ولی مرغ روحشان پرواز نموده بود.
خبر فوت میرزا که دوستان را متأثر و دشمنان را شاد نمود، بسرعت همه جا پیچید و از جمله بگوش محمدخان سالارشجاع برادر امیر مقتدر طالش که از بدخواهان میرزا بود ، رسید. نامبرده با عدّهای تفگچی به خانقاه رفت و اهالی را از دفن اجساد مانع کرد. سپس بمنظور انتقامجوئی و کینه دیرینه که با جنگلیها داشت دستور داد یکی از طالشهای همراه وی سر یخ زده میرزا را از بدنش جدا کند. رضا اسکستانی مزدور او سر از تن این مبارز وطن، استقلال و آزادی جدا و تحویل خان داد. نامبرده سر را ابتدا نزد برادرش امیر مقتدر به ماسال و سپس فاتحانه به رشت برد و تسلیم فرماندهان نظامی کرد.
در کاوشی که از جیبهای میرزا نمودند تنها یک سکه نقره یک ریالی یافتند و بعد فاتحانه سر این سردار رشید را در مجاورت سربازخانه رشت، آنجا که معروف به انبار نفت نوبل است، مدّتها در معرض تماشا مردم قرار داده. سپس خالو قربان معروف که از یاران سابق میرزا بود و خودش را به سردار سپه فروخته و درجه سرهنگی گرفته بود، سر میرزا را به تهران و تسلیم سردارسپه نمود.
سر میرزا به دستور سردارسپه در گورستان حسن آباد دفن کردند . بعد یکی از یاران قدیمی میرزا بنام کاس آقا حسام سر میرزا را محرمانه از گورکن تحویل و به رشت برده و در محلّی موسوم به سلیمان داراب بخاک سپرد. در شهریور ۱۳۲۰ و استعفای رضاشاه آزادیخواهان گیلان قصد داشتند جسد بدون سر میرزا را با تشریفات شایسته از خانقاه طالش به رشت حمل کنند ولی ماموران جلوگیری کردند. در نتیجه به جهت پیشگیری از برخورد جسد میرزا را بطور عادی به رشت حمل و در جوار سر دفن کردند و هر سال در روز ۱۱ آذر مراسمی ساده در مزار او در سلیمان داراب رشت برگزار میشود.
میرزا محمد حسن از چهارسالگی شروع به تحصیل علم کرد و در ۸ سالگی مقدمات را به پایان برد. میرزای شیرازی در ۲۹ سالگی وارد کربلا شد و پس از آن به نجف اشرف عزیمت کرد و در درس شیخ اعظم انصاری، شرکت جست و از خواص شاگردان او شد.
پس از مرگ شیخ مرتضی انصاری در ۱۲۸۱ ق. زعامت شیعه به میرزای شیرازی محول گردید و او نزدیک به ۳۰ سال در این مقام به رفع مشکلات مردم و اداره حوزههای علمیه مشغول بود.
یکی از مهمترین حوادثی که در ایام زعامت میرزای بزرگ شیرازی رخ داد، قضیه تحریم تنباکو بود. فتوای تاریخی او در معاهده انحصار تنباکو در زمان ناصرالدین شاه -که با درخواست سید جمال الدین اسدآبادی و در پی نامه ایشان اتفاق افتاد- چنان مردم را به صحنه کشاند که شاه قاجار، مجبور به فسخ قرارداد تنباکو گردید. با صدور این فتوا، مردم مبارزه سیاسی علیه قرارداد استعماری مذکور را یک وظیفه شرعی دانسته و به مخالفت شدید پرداختند. به طوری که ناصرالدین شاه مجبور شد با پرداخت غرامت این قرارداد ننگین را فسخ کند.
میرزای شیرازی همزمان با رهبری جامعه اسلامی، شاگردان بسیاری را به جامعه اسلامی تقدیم و کتب متعددی را تألیف کرد. حضرات آیات عظاممیرزای نائینی سید محمد کاظم یزدی، ملا محمدکاظم خراسانی (معروف به آخوند خراسانی)، میرزا محمد تقی شیرازی معروف به میرزای دوم، شیخ فضلالله نوری، حاج میرزا حسین نوری، میرزا اسماعیل شیرازی ،سید علی اکبر فال اسیری سید محمد فیروزآبادی و دهها عالم دیگر از جمله شاگردان این فقیه بزرگوار میباشند.
میرزای بزرگ در ۸۲ سالگی در سامرا چشم از جهان فرو بست و جسدش را از سامرا تا نجف با پای پیاده تشییع کردند و در آخر شعبان در جوار مرقد امیرالمومنین به خاک سپردند. از آن پس مجالس فاتحه در تمام شهرها برگزار شد. همه بازارها در این ایام تعطیل بود و این عزاداری تا نزدیک به یک سال ادامه داشت.
در میان عتبات عالیات واماکن مقدس اسلامی، شهر مقدس سامرا مظلومیت ویژهای دارد. دیگر اماکن مذهبی نظیر کربلای معلا، نجف اشرف ومشهد مقدس از دیرباز تاکنون از سوی مقامات دولتی ورسمی، ونیز از سوی توده مردم، به نحو یکسان مورد رسیدگی وعنایت ویژهای قرار داشتهاست. نخستین کسی که اهمیت ورود به سامرا را ـ که تا اواخر سلطه عثمانیها تحت اسارت وستم قرار داشت وبرگزاری آیینهای مذهبی در آن ممنوع بود ـ احساس کرد، مجدد اول میرزا سید محمد حسن شیرازی (۱۲۳۰ـ ۱۳۱۲ق) بودهاست. این شخص از علمای بزرگ امامیه ومراجع عظام تقلید واستادان بنام فقه واصول به شمار میرود وزعامت مذهب جعفری در روزگار وی به ایشان منحصر شد. دورهای که میرزای شیرازی در شهر مقدس سامرا میزیست در حقیقت روزگار طلایی این شهر به شمار میرود.
میرزای شیرازی از ابتدای مهاجرت به سامرا تلاشهای فراوانی برای ایجاد یک نهاد دینی وعلمی بزرگ در این شهر مبذول داشت. نقش والای او در ایجاد نهضت علمی و مکتب دینی خود، اثر چشمگیری در باز گرداندنِ جایگاه علمی وفرهنگی سامرا داشت وبسیاری از علما وطلاب را که از نقاط گوناگون در درسهای او حضور مییافتند جذب کرد.
شمار فراوانی از اجلّه علما وافاضل فقها ومحققانی که به درجه اجتهاد دست یافتند در مکتب ایشان پروش یافتند. از برجسته ترین این علمای اعلام میتوان به میرزا محمد تقی شیرازی حائری ـ که از علما ومجتهدان بزرگ است ـ ونیز سید محمد فشارکی اصفهانی وشیخ آقا بزرگ تهرانی ودیگران اشاره نمود.
شهر مقدس سامرا در دوره میرزای شیرازی که اندیشه تشیع را به آن انتقال داد به شکوفایی خود رسید. محمد حسین مظفری در صفحه ۱۰۳ کتاب تاریخ شیعه مینویسد: وقتی رهبر اهل دین در آن روزگار یعنی سید میرزا حسن شیرازی در سامرا سکونت گزید تشیع بار دیگر در این شهر جان گرفت وبسیاری از اهل علم وکسبه به آن شهر مهاجرت کردند. این ظهور ناگهانی تشیع، خشم عثمانیها را که تلاش داشتند فعالیتهای میرزا را محدود کنند برانگیخت. دکتر علی الوردی در صفحه ۹۳ از جلد سوم کتاب لمحات اجتماعیه عن تاریخ العراق مینویسد: انتقال میرزای شیرازی به سامرا ودر پی آن افزایش چشمگیر حضور شیعیان در این شهر موجب نگرانی عثمانیها از بابت انتقال اندیشه تشیع به این شهر گردید واین خشم ونگرانی به خصوص پس از اعلام فتوای میرزا درباره تحریم تنباکو طی نهضت تنباکو در ایران (۱۸۹۱ ـ ۱۸۹۲) افزایش یافت. این مسئله برخی از مسؤلان دولت عثمانی را در عراق واداشت که به شکلی پیوسته استانبول را به مقابله با انتشار تشیع در عراق فرا خوانند والبته واکنش استانبول در این خصوص عبارت بود از تأسیس دو مدرسه در سامرا که اداره آنها به یکی از شیوخ متصوفه واگذار شد.
ولی با این حال مکتب میرزای شیرازی به فعالیت خود هم چنان ادامه داد وسامرا در روزگار مجدد شیرازی وپس از آن هیچ گاه از جویندگان دانش که از شهرهای گوناگون به سامرا میآمدند خالی نشد. پس از میرزای شیرازی نیز شاگردان ایشان حوزه علمیه استاد را حفظ کردند وآن را پویا وپرنشاط وپیوسته نگاه داشتند. این همان چیزی بود که میرزا نسبت به آن اصرار داشت وآنان برای وفاداری نسبت به استادشان چنین کردند. پس از میرزا، شاگرد برجسته او میرزا محمد تقی شیرازی بیش از یک دهه ونیم وظیفه درس وبحث را ادامه داد و این مسؤلیت را بر عهده گرفت وآموزگار شاگردان میرزا شد. این وضعیت تا سال ۱۹۱۷ که سامرا توسط بریتانیا اشغال شد و میرزا محمد تقی شیرازی به کربلا رفت همچنان ادامه یافت.
یکی از اتفاقات روزگار میرزای شیرازی مسئله نهضت تنباکو بود که آوازه آن در همه جا پیچید ودرباره آن سخنان بسیاری گفته شد. دکتر حسین علی محفوظ در این باره مفصل سخن گفته ویک نسخه خطی فارسی درباره این موضوع را که نزد میرزا محمد تهرانی در سامرا موجود بود، ترجمه وبه صورت کامل در موسوعة العتبات المقدسة (بخش سامرا وباب مفاخر بزرگان در تاریخ سامرا، صفحه ۱۴۵) درج نمودهاست.
ما در این جا به نوبه خود آن مقدار که وافی به غرض ماست میآوریم. این کتاب در ابتدا درباره چیرگی دولت-های بیگانه برکشور ایران وغارت ثروتهای آن سخن میگوید تا این که به دیدار ناصرالدین شاه از لندن در سال ۱۳۰۶ میرسد که ابتدای ماجرا است. ناصرالدین شاه در این سفر با استقبال فراوان غربیها مواجه شد ولی از نیتهای پلید آنان آگاه نبود.
غربیها در این سفر از شاه میخواهند که امتیاز توتون وتنباکو را به مدت پنجاه سال در انحصار آنان قرار دهد. سپس یازده شرط مطرح میکنند که خلاصه آن این است که بدون توجه به سود وزیان، سالانه پانزده هزار لیره به خزانه سلطان بفرستند واین مبلغ به تمامی در مدت پنج ماه ارسال گردد وکشاورزان حق خرید وفروش یا انتقال محصول خود را بدون اجازه صاحب امتیاز ندارند وصاحب امتیاز باید کل محصول تنباکو را خریداری کند وفروشنده حق امتناع ندارد. هم چنین مقرر شد صاحب امتیاز حق دارد به منظور ایجاد انبار دخانیات زمین خریداری کند وباید طی یک سال پس از انعقاد قرارداد به این شرطها عمل شود.
شاه با این قرارداد موافقت کرد وسند این امتیاز در دو نسخه تنظیم گردید و ناصرالدین شاه آن را مهر وامضا کرد ودر پی آن هیئتی به اسم کمپانی به تهران آمد وفعالیتهای خود را آغاز کرد. در پی انتشار این خبر در ایران غوغایی به پا شد ومردم درباره نادرستی این معامله شعار سر دادند واز جمله گفتند: فقط عوائد دخانیات اصفهان به تنهایی بیست هزار لیره در سال است وبرشاه خرده گرفتند. وقتی کار هیئت یاد شده تمام شد، قصد رفتن به شیراز کردند ولی اهالی شیراز اجتماع کردند و مانع ورود هیئت یاد شده به شهر شدند. ولی حکومت دخالت نمود وبعد از تبعید پنهانی سید علی اکبر شیرازی، بزرگ ترین عالم شیراز، به زور اعضای هیئت را وارد شهر نمود.
در پی این اقدام اوضاع شهر متشنج وبازارها تعطیل شد و سید علی اکبر شیرازی به همراه گروهی از علما راهی سامرا شد واز میرزای شیرازی کمک خواست. مردم آذربایجان هم به همین نحو عمل کردند وشکایتهای فراوانی صورت گرفت.
یکی از کسانی که درباره این موضوع برای میرزای شیرازی نامه فرستاد سید جمال الدین اسد آبادی بود که به مخالفت باشاه برخاسته ونسبت به اعطای امتیاز تنباکو از سوی شاه به انگلستان به شدت اعتراض کرده بود. شاه نیز او را از ایران بیرون راند ووقتی سید جمال الدین اسدآبادی به بصره رسید نامهای طولانی ورسا خطاب به میرزای شیرازی نوشت وطی آن از میرزا استدعای فریادرسی ویاری کرد. خبر نگارش این نامه در آن زمان در همه جا پیچید ونسخهای از آن به نجف رسید. در این نامه پس از بسم الله چنین آمده بود:
« حقیقت را میگویم، این نامه خطاب به روح شریعت محمدی است در هر جا باشد وهر مکان قرار گیرد و درخواست عاجزانه امت اسلام است که به پیشگاه علما و نفوس پاکی که زمام امور امت را به دست گرفتهاند عرضه میشود دوست دارم این نامه را بر همه دانشمندان عرضه کنم هر چند عنوان آن خاص است.
پیشوای دین! پرتو درخشان انوار ائمه! پایتخت دیانت! زبان گویای شریعت! جناب حاجی میرزا محمد حسن شیرازی (خدا قلمرو اسلام را به وسیله او محفوظ بدارد و نقشه شوم کفار پست را به واسطه وجود او به هم زند). خدا نیابت امام زمان را به تو اختصاص داده و از میان طائفه شیعه تو را برگزیده و زمام ملت را از طریق ریاست دینی به دستت نهاده و حفظ حقوق ملت را به تو واگذارده و بر طرف ساختنِ شک و شبهه را از دلهای مردم جزء وظایف تو قرار دادهاست.
وی در ادامه مینویسد: فرمان شما در میان همه نافذ است وهیچ کس یارای مقابله با آن را ندارد وشما اگر بخواهید میتوانید احاد ملت را بر سر یک کلمه گرد هم آورید؛ کلمهای که از کیان حق خطاب به جان اهل حق صادر می-شود تا مایه هراس دشمنان خدا ودشمنان امت گردد. »
سپس از میرزا کمک میخواهد و او را به دخالت کردن در این مسئله فرا میخواند ومی گوید:
« شما روح خفته در یکایک ملت هستید. بدون شما هیچ یک از امت بر نمیخیزد وجز به یاری شما وحدت کلمه نخواهند یافت. اگر به حق قیام کنید همه بر خواهند خواست وپیروزی از آن آنان خواهد بود. »
سپس درباره رفتار ناشایست شاه واهانت او به علما وپشتیبانی او از کفار ونیز رفتار ناشایست غلامان حلقه به گوش وحقیر شاه سخن میگوید که پیکر بیمار او را از حرم حضرت عبدالعظیم تا دارالحکومه روی برفها کشیدند وبه همراه عدهای از سربازان، به خانقین، واز آن جا به بغداد منتقل کردند. او هم چنین میافزاید:
« شاه از قبل به والی نامه نوشته واز او خواسته بود مرا از بصره دور کند؛ چون میدانست اگر مرا به حال خود رها کند نزد شما میآیم».
او شکایت نامه خود را این گونه به پایان میرساند:
«وقتی دیدم دستم از آن جناب کوتاه است از نوشتن شکوائیه خودداری کردم. اما هنگامی که مجتهد قدوه حاج سید علی اکبر پا به بصره نهاد واز من تقاضا کرد نامهای خطاب به آن بزرگ مرد دینی بنویسم وطی آن همه این غائلهها وحوادث را شرح دهم بی درنگ چنین کردم ومی دانستم خدای متعال به دست شما [فرج و] کار جدیدی حاصل خواهد فرمود والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته».
بدین ترتیب از سوی علما واشراف وتجار نامهها وشکوائیههای متعددی به میرزای شیرازی ارسال شد. در نتیجه میرزا نامهای به ناصرالدین شاه نوشت ودر آن همه چیزهای لازم را به نیکی شرح وتوضیح داد. اما شاه در جواب نوشت که روا نیست شاه از حرفی که زدهاست برگردد وبا توجه به ضعفی که دارد توان رویارویی با آنان را ندارد وبه کنسولِ حامل نامه سفارش کرد تمام تلاش خود را برای راضی کردن میرزای شیرازی به کار برد. ولی میرزا این عذر وبهانههای واهی را نمیپذیرفت ودر پاسخ او نامهای متضمن دلایل محکم نوشت ونادرستی این معالمه فاسد را ثابت میکرد ودر پایان مرقوم فرمود:
اگر دولت از جواب دادن ناتوان باشد ما عاجز نیستیم واگر نمیتواند پاسخ دشمن را بدهد وحقوق مردم را مطالبه نماید بگذارید ما این کار را انجام دهیم.
اما وقتی شاه اقدامی نکرد وتشنجات افزایش یافت ومردم از این معامله فاسد به فریادخواهی پرداختند، میرزای شیرازی فتوای خود را که بازتاب آن در تمام جهان اسلام به گوش رسید صادر کرد. در این فتوا پس از بسم الله آمده بود: «از امروز استعمال توتون وتنباکو به هر شکل که باشد حرام است وکسی که آن را استعمال کند مانند کسی است که با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به جنگ برخاستهاست». این فتوا پژواک گسترده ونفوذ عجیبی در میان مردم یافت ودر پی صدور آن مردم قلیانها را شکستند وچوبهای آن را به سمت صاحبان امتیاز پرت کردند وحکومت ایران در برابر این فتوا که کمر صاحبان امتیاز را خرد کرد دچار اضطراب شد. مردم همگی به شکل عجیب وبی سابقهای از تدخین تنباکو خودداری کردند واین اعتصاب فقط به مسلمانان اختصاص نداشت بلکه یهودیها وزردشتیها وپیروان دیگر ادیان هم با مسلمانان همراهی کردند ومی گفتند: این فتوا حکم محترمی است که باید به آن گردن نهاد وتخلف از آن جایز نیست.
سپس حکومت تلاش کرد بر علما فشار آورد تا فتوایی در مجاز بودن توتون وتنباکو صادر کنند ولی این کوشش-ها بی ثمر ماند. وقتی وزیر ناصرالدین شاه از حاج میرزا محمد حسن آشتیانی، بزرگ ترین عالم تهران، خواست بر ضد فتوای میرزا فتوایی صادر کند، مرحوم آشتیانی گفت: مولایمان میرزای بزرگ، سید الشریعه وپیشوای شیعه وپناه امت ونایب ائمهاست. حکم ایشان مطاع وفرمانشان لازم الاتباع است وما بندگان او هستیم ودر هر چه فرمان دهد مطیع ایشان میباشیم؛ چون کسی که از فرمان ایشان سر بتابد مانند مشرک است. از این رو وزیر یاد شده ونیز حکومت از این کار ناامید، ومجبور شدند امتیاز را ملغی کنند. در نتیجه صاحبان امتیاز از ایران بیرون رفتند وبا دست خالی به اروپا باز گشتند. مردم از این پیروزی بسیار شاد شدند واین خبر به کشورهای دیگر هم رسید ودر جراید نیز انتشار یافت. در پی این ماجرا مرحوم میرزای شیرازی که دست به تجدید دولت وملت زد، به آیتالله مجدد شهره گردید. وفات
مرحوم میرزای شیرازی پس از صرف عمر خود در راه علم وجهاد وخدمت به اسلام ومسلمانان، به سال ۱۳۱۲ق (۱۸۹۵م) چشم از جهان فرو بست.
او پس از آنکه هفت ماه ونیم در زندان قجری به سر برد با تن مجروح به خارج از کشور رفت و در آنجا تحت مراقبت سید جمال الدین اسد آبادی قرار گرفت.
وی در تاریخ بیست و ششم رجب ۱۳۱۳ ه ق به طرف ایران حرکت کرد در حالی که یک تپانچه پنج لول روسی یه همراه داشت. وی در دوم شوال همان سال وارد شهر ری شد و به دیدار شیخ هادی نجم آبادی شتافت.
ناصرالدین شاه که در همین زمان مشغول تدارک بر گزاری جشنهای پنجاهمین سال سلطنت خود بود به مرقد حضرت عبدالعظیم میرود و میرزا رضای کرمانی در همان روز شاه را در حرم حضرت عبدالعظیم به ضرب پنج گلوله از پای در میآورد اما خود به دست محافظان شاه دستگیر شد.
میرزارضا کرمانی در دوم ربیع الاول ۱۳۱۴ ه. ق در میدان توپخانه تهران به دار آویخته شد. در مورد انگیزههای سیاسی میرزا رضا میگویند کامران میرزا فرزند ناصرالدین شاه و حاکم کرمان به همسر میرزا رضا نظر داشته و همین امر موجب نارضایتی وی از حکومت قاجار شدهاست.[۱]
قیام کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان و غائلهٔ آذربایجان در دوران نخست وزیری قوام رخ داد. او در زمان قاجار لقب قوامالسلطنه یافت و محمدرضاشاه به او لقب حضرت اشرف را داد (که بعداً پس گرفت). القاب قدیمیتر او عبارتاند از منشی حضور (۱۳۱۵ ه.ق.)، دبیر حضور (حدود ۱۳۲۲ ه.ق.)، و وزیر حضور (۱۳۳۴ ه.ق.).
فرمان مشروطیت ایران که به امضای مظفرالدین شاه قاجار رسید به قلم قوام است.
آخرین نخستوزیری وی به سال ۱۳۳۱ ود، که به علت حوادث ۳۰ تیر ۱۳۳۱ پس از چهار روز عزل شد
میرزا تقی فراهانی در سال ۱۱۸۶ در فراهان متولد شد.[۲] پدر وی کربلایی قربان نام داشت و آشپز قائم مقام فراهانی بود. وی در خانه قائم مقام تربیت شد و در جوانی توانست سمت منشیگری قائم مقام را به دست آورد.
وی پس از قتل گریبایدوف در ایران، از جانب دستگاه دولتی ایران ماموریت یافت تا برای عذرخواهی به نزد تزار روسیه برود. وی سپس ریاست هیاتی سیاسی را بر عهده گرفت و مامور حل اختلافات مرزی با دولت عثمانی شد. این ماموریت دو سال به طول انجامید و میرزا محمدتقیخان در این دوران به امیرنظام ملقب گشت.[۳] پس از مرگ محمد شاه قاجار در سال ۱۲۲۷ [۴]، وی در تامین هزینه عزیمت ولیعهد ناصرالدینشاه به تهران نقش مهمی ایفا نمود. وی در اوایل سلطنت ناصرالدینشاه به مقام صدر اعظمی دست یافت و لقب امیرکبیر را دریافت نمود.[۵] دلیل این انتصاب، حسن انجام وظیفه او در رساندن شاه به تخت پادشاهی بود.[۶] ناصرالدین شاه در آن زمان ۱۶ سال داشت.
امیرکبیر در ۲۶ بهمن ۱۲۲۷ برابر ۲۲ ربیعالاول ۱۲۶۵ ق. با عزتالدوله، خواهر ناصرالدینشاه ازدواج کرد[۷].
حضور امیرکبیر در دربار ناصرالدینشاه همواره مورد مخالفت تعدادی از نزدیکان شاه از جمله مهد علیا مادر شاه، اعتمادالدوله و میرزا آقاخان نوری قرار داشت؛ چنان که تلاشهای این عده سرانجام منجر به صدور حکم عزل امیرکبیر از مقام خود گردید. برخی از درباریان که او را مخالف منافع خود میدیدند، تهمت زدند که امیرکبیر داعیه سلطنت دارد.[۸] تحریکهای مادر شاه و دیگر درباریان باعث ترس شاه شد، از این رو، حکم عزل امیرکبیر در روز ۱۹ محرم سال ۱۲۶۷ هجری قمری به وی ابلاغ شد. چهار روز پس از این، میرزا آقاخان نوری به سمت صدارت منصوب شد.[۹]
امیرکبیر، دو روز پس از عزل به کاشان تبعید شد. اما با این وجود، مخالفان امیرکبیر در دربار، احتمال میدادند که امیرکبیر بار دیگر مورد عنایت شاه قرار گیرد و به قدرت بازگردد. بنابراین با کوشش فراوان توانستند حکم قتل وی را از ناصرالدینشاه بگیرند. سرانجام امیرکبیر در ۲۰ دی ۱۲۳۰ (برابر با ۱۰ ژانویه ۱۸۵۲ میلادی) در حمام فین کاشان با بريدن رگ دستهايش به قتل رسید. كالبد امير را ابتدا در همان كاشان دفن كردند. به روايت ميرزا جعفر حقايق نگار خورموجى روز بعد از قتل جسدش را در گورستان «پشت مشهد» كاشان به خاك سپردند. چند ماه بعد، به پايمردى همسرش عزت الدوله كالبد اميركبير را به كربلا حمل كردند و در اتاقى كه در آن به سوى صحن امام حسين(ع) باز مى شود به خاك سپردند. (ر. ک. به مورخین: فریدون آدمیت و بهرام افراسیابی).[۱۰]
او همچنین برای ماموران دولتی حقوق ثابت تعیین کرد.
«میرزا آقاسی از خاندان بیاتی بود که شاه عباس ۳۰۰ خانوار از آنان را از ایروان در ارمنستان امروزی به دره ماکو انتقال داد تا امنیت این گذرگاه مهم کوهستانی که دههها در دست راهزنان ساکن در قلعهٔ ماکو بود حفظ کنند. آقاسی بعد از طی تحصیلات اولیه به عراق رفته و بعد از اتمام تحصیلاتش به ماکو برمیگردد و سپس به عنوان معلم نوادگان فتحعلی شاه که به صورت سنتی در خوی ساکن میشدند گمارده میشود. داستان آشنایی وی با شاهزاده محمد (محمد شاه آینده) از همین کلاسها آغاز میگردد و در نهایت او بهعنوان مراد محمد شاه درمیآید.»
میگویند او بیشتر دو دستور میداد؛ یکی ریختن توپ و دیگری کندن کاریز. این پافشاری او بر اینها دو واکنش گونهگون را دربارهٔ او برانگیختهاست. هواخواهنش میگویند که پس از شکست از روسها ساخت توپ بسیار نیازی بودهاست. همچنین ساخت کاریز را نیز کوششی در راه آبادانی ایران میدانند. ولی دشمنانش این دستورها را از سر کمفهمی و نادانی او میدانند.
او «در فن حکومت ناشایسته و در عین حال بامبول زن و جاه طلب بود» (امیرکبیر و ایران: ص.۱۹۳). در مسائل مدنی، داخلی، روابط بینالملل و به ویژه ارتباط با بیگانگان برخورد بسیار سادهلوحانهای داشت به طوری که در کمال تعجب هر نامهای را که به زیردستان خود مینوشت، یک نسخه را به سفارتهای روس و انگلستان هم میفرستاد. در این باب، میرزا محمدتقی خان (امیرکبیر بعدی) که وزیرش بود بارها به او تذکر میداد اما او گوشش بدهکار نبود. «مسأله این است که حاجی اصلاً حوصلهٔ کار دیپلوماسی نداشت» (امیرکبیر و ایران: ص.۱۳۰) و در مقابل بیگانگان دچار مقداری حس خودکمبینی بود
میرزا ابوالقاسم سپس به تبریز نزد پدرش، که وزیر آذربایجان بود، رفت. چندی در دفتر عباس میرزا ولیعهد به نویسندگی اشتغال ورزید و در سفرهای جنگی با او همراه شد و پس از آنکه پدرش انزوا گزید، پیشکاری شاهزاده را به عهده گرفت. نظم و نظامی را که پدرش میرزا بزرگ آغاز کرده بود، تعقیب و با کمک مستشاران فرانسوی و انگلیسی سپاهیان ایران را منظم کرد و در بسیاری از جنگهای ایران و روس شرکت داشت.
در سال ۱۲۳۷ هجری قمری پدرش میرزا بزرگ قائم مقام درگذشت و بین دو پسرش، میرزا ابوالقاسم و میرزا موسی، بر سر جانشینی پدر نزاع افتاد و حاجی میرزا آقاسی به حمایت میرزا موسی برخاست، ولی اقدامات او به نتیجه نرسید و سرانجام میرزا ابوالقاسم به امر فتحعلی شاه به جانشینی پدر با تمام امتیازات او نائل آمد و لقب «سیدالوزراء» و «قائممقام» یافت و به وزارت نایبالسلطنه ولیعهد ایران رسید و از همین تاریخ بود که اختلاف حاجی میرزا آقاسی و قائم مقام و همچنین اختلاف «بزیمکی (خودی)» و «اوزگه (بیگانه)» به وجود آمد. قائم مقام که ذاتا مردی بینا و مغرور بود با بعضی از کارهای ولیعهد مخالفت میکرد، پس از یکسال وزارت در اثر تـفقین بدخواهان به اتهام دوستی با روسها از کار برکنار شد و سه سال در تبریز به بیکاری گذراند.
اما پس از سه سال معزولی و خانه نشینی، در سال ۱۲۴۱ هجری قمری دوباره به پیشکاری آذربایجان و وزارت نایبالسلطنه منصوب شد. در سال ۱۲۴۲ هجری قمری فتحعلی شاه به آذربایجان رفت و مجلسی از رجال و اعیان و روحانیون و سرداران و سران ایلات و عشایر ترتیب داد، تا درباره صلح یا ادامه جنگ با روسها، به مشورت پردازند. در این مجلس تـقریبا عقیده عموم به ادامه جنگ بود. اما قائم مقام بر خلاف عقیده همه با مقایسه نیروی مالی و نظامی طرفین، اظهار داشت که ناچار باید با روسها از در صلح درآمد. این نظر، که صحت آن بعدها بر همه ثابت شد، در آن روز همهمهای در مجلس انداخت و جمعی بر وی تاختند و او را به داشتن روابط نهانی با روسها متهم کردند.
پس دوباره از کار برکنار و به خراسان اعزام شد. جنگ با روس ادامه یافت و به شکست ایران انجامید؛ تا در ماه ربیع الثانی سال ۱۲۴۳ هجری قمری برابر با نوامبر ۱۸۲۷ میلادی قوای روس به فرماندهی گراف پاسکوویچ تا تبریز راند. شاه قائم مقام را از خراسان خواست و دلجویی کرد و با دستورهای لازم و اختیار نامه عقد صلح به نام ولیعهد، به تبریز روانه نمود.
میرزا ابوالقاسم در کار صلح و عقد معاهده با روس، جدیت فراوان کرد و در ضمن معاهده، تزار را حامی خانواده عباس میرزا ساخت و پادشاهی را با وجود برادران بزرگ و مقـتدر دیگر در فرزندان او مستـقر کرد.
عهدنامه ترکمنچای در پنجم شعبان ۱۲۴۳ هجری قمری برابر ۲۱ فوریه ۱۸۲۸ میلادی به خط قائم مقام تـنظیم و امضا شد و قائم مقام، که خود حامل نسخه عهد نامه بود، به تهران آمد، و درباره آن توضیحات لازم داد و شش کرور تومان غرامت را که مطابق عهدنامه بایستی به دولت روس پرداخت شود، گرفت و بار دیگر به پیشکاری آذربایجان و وزارت ولیعهد به تبریز مراجعت کرد.
در اوایل سال ۱۲۴۹ هجری قمری نایبالسلطنه برای دفع فتـنه یاغیان افغانی عازم هرات شد و قائم مقام را نیز همراه برد. عباس میرزا که بیماری سل داشت، در مشهد بستری شد و فرزند خود، محمد میرزا، را مامور فتح هرات کرد. هرات در محاصره بود که عباس میرزا درگذشت و قائم مقام، که جنگ را صلاح نمیدانست، با یارمحمدخان افغانی عهدنامه صلح بست و به تهران بازگشت. محمد میرزا در ماه صفر سال ۱۲۵۰ هجری قمری به تهران وارد شد و در همان ماه جشن ولیعهدی او به جای پدر برپا شد و ولیعهد ایران به فرمانروایی آذربایجان و قائممقام به وزارت او عازم تبریز شدند.
چندی نگذشت که فتحعلی شاه در جمادی الاخر سال ۱۲۵۰ هجری قمری در اصفهان درگذشت. این خبر به آذربایجان رسید و محمد شاه قصد عزیمت به پایتخت را کرد. قائم مقام٬ جهانگیر میرزا و خسرو میرزا، دو برادر شاه، را که در قلعه اردبیل زندانی بودند، نابینا کرد و وسایل جلوس او را فراهم آورد. در ماه رجب، در تبریز، خطبه به نام او خوانده شد و شاه به زودی به همراهی قائممقام به تهران حرکت کرد و روز ۱۴ شعبان به تهران وارد شد و مجدداً تاجگذاری برگزار و قائم مقام را به منصب صدارت مشغول مملکتداری شد و ظل السلطان، فرمانفرما، ملک آرا، رکن الدوله و سایر اعمام شاه و گردنکشان دیگر را به جای خود نشاند. اما با این همه خدمت، به صدارت محمد شاه دیر نپایـید و سختگیریهای او و سعایت حاسدان و مخصوصا فتـنه انگیزیهای بیگانگان، عاقبت شاه را بر وی بدگمان کرد تا در سال دوم سلطنت خود دستور داد او را در باغ نگارستان، محل یـیلاقی خانواده سلطنتی، زندانی و پس از چند روز خفه کردند و بدین قرار به زندگانی مردی که از بزرگان ایران و ابلغ المترسلین آن زمان بود، در سال ۱۲۵۱ هجری قمری پایان داده شد.
قائم مقام مردی فوق العاده باهوش و صاحب فکر و عزم ثابت و خلاصه «یک دیپلمات صحیح و با معنی ایرانی» بود که به واسطه اطلاعات و تجارب خود، به اوضاع و احوال سیاست همسایگان ایران به خوبی آشنا و به قدر تسلط کاردینال مازارن بر لویی چهاردهم، در مزاج شاه جوان ایران نفوذ داشت و با این حال محال بود از او امتیازاتی که به ضرر دولت باشد، به دست آورد.
انگلیسیها یقین داشتند تا او مصدر کار است، ممکن نیست بتوان در امور داخلی ایران رخنه کرد. نویسندگان انگـلیسی، که در آن تاریخ در ایران سیاحت میکردند، مانند لیوتـنان کونولی، دکتر وولف و فریزر، همه در عین ستایش، قائم مقام را به دوستی با روسها و تحریک عباس میرزا، نایبالسلطنه، به سرپیچی از نصایح دوستان انگلیسی و طرح نقشه تصرف هرات متهم میکنند و حس بدبینی و دشمنی فوقالعاده خود را نسبت به این مرد بزرگ، که در آن هنگام تـنها کسی بود که میتوانست ایران را به خوبی اداره کند، پنهان نمیدارند.
قائم مقام نثر فارسی را که درآن زمان پر از مبالغه و تملق و عبارتپردازیهای عربیِ مسجع، پیچیده و دور از ذهن بود و روز به روز در فرمانها و مراسلات رو به انحطاط میرفت به نثر فصیح و روان برگردانید و پس از او بسیاری از منشیان دوره قاجار سبک او را تقلید کرده و به روش او به نگارش پرداختند. او در شعر نیز استعداد شگفتآور داشت اما اثر جاویدان او منشآت اوست.[۱]
مجموعه رسائل و منشآت قائم مقام، که حاوی چند رساله و نامههای دوستانه و عهد نامهها و وقفنامههاست و محمود خان ملک الشعراء مقدمهای بر آن نوشته، به اهـتمام شاهزاده فرهاد میرزا در سال ۱۲۸۰ هجری قمری در تهران چاپ شدهاست.
قائم مقام فراهانی همچنین از خوشنویسان صاحبنام و تأثیرگذاران در روند خط فارسی است. او در خط شکسته نستعلیق که در آن زمان به مانند نثرفارسی پیچیده و درهم بود به شیوه خود اصلاحیاتی کرد که دیگران از وی پیروی کردند. گرچه اهمیت کار خوشنویسی او به حد استادان طراز اول این هنر نیست اما کار او از این نظر مهم است که اصول خط شکسته را به نستعلیق نزدیکتر کرد و با ابداع اصولی جدید خدمتی شایسته به خط نویسی امروزی ایرانیان کرد. میرزا سلمان فراهانی ملقب به بیانالسلطنه بیش از دیگران شیوه قاپم مقام را استادانه نوشته است
منبع- سایت ویکی
ناصرالدین شاه برای حفظ مناطق شرقی ایران، بهویژه منطقه هرات کوشش کرد ولی پس از تهدید و حمله بریتانیا به بوشهر ناچار به توقف این فعالیتها شد. فرستاده وی قرارداد پاریس را امضا کرد. در دوران سلطنت او بهویژه پس از ترور ناموفق وی توسط یک بابی، محدودیت بهائییان و بابیها در ایران افزایش یافت.
هنگامی که محمد شاه قاجار که سالها با بیماری نقرس دست به گریبان بود در شوال ۱۲۶۴ در ۴۲ سالگی از دنیا رفت، کشور گرفتار شورش بود و تنها بخش آرام ایران آذربایجان شمرده میشد. در این زمان ناصرالدین میرزای ولیعهد -که آن زمان شانزده ساله بود-در تبریز به سر میبرد و مدعیان پادشاهی از هر سو سر برآورده بودند. حاجی میرزا آقاسی وزیر محمد شاه که توانایی آرام نگاه داشتن تهران را نداشت به حرم عبدالعظیم پناهنده شد و بست نشست. در این زمان ناصرالدین میرزا با پشتیبانی میرزاتقی خان امیرنظام (امیرکبیر آینده) راهی تهران شد و پیش از رسیدن به شهر میرزا تقی خان را لقب اتابک اعظم داد و او را صدراعظم خود گردانید. با رسیدن به تهران در همان سال ناصرالدین شاه به پادشاهی ایران رسید.
ناصرالدین شاه در ۱۴ شوال ۱۲۶۴ بر تخت نشست و از آن پس تا زمان مرگش در جمعه ۱۷ ذیالقعده ۱۳۱۳ شاه ایران بود.
امیرکبیر روی هم رفته سه سال و سه ماه بر سر کار صدراعظمی بود. نخست به اصلاح خرابیها و سرکوب گردنکشان پرداخت. در خراسان سالار پسر الهیارخان آصفالدوله صدراعظم فتحعلی شاه در پایان پادشاهی محمد شاه سر به شورش برداشتهبود. امیرکبیر سلطان مراد میرزای قاجار را برای سرکوبی وی فرستاد که پس از سه سال کشمکش سرانجام این غائله با کشتهشدن سالار پایان یافت. در گیر و دار این رویداد که مشهد در محاصرهٔ نیروهای دولتی بود، روسیه و بریتانیا پیشنهاد میانجیگری دادهبودند که امیر نپذیرفته و گفته بود که «مشهدیان ترجیح میدهند که بیست هزار تن از ایشان کشته شوند تا اینکه شهر به توسط خارجی به تصرف شاه درآید». همچنین در زمان او سران بابی سرکوبشده و خود باب نیز تیرباران شد.
هنگامی که امیر و شاه به تهران رسیدند شمار ارتش ایران تنها ۳۰۰ تن بود. امیرکبیر که خود سپهسالار کل ایران بود به نظم و ساماندهی سپاه پرداخت و برای آموزش ارتشیان اقدام به استخدام آموزگار از خارج نمود و به صنعت اسلحهسازی رونق داد. او همچنین فرمان حذف لقبهای اضافی در نامهنگاریها را داد و به فرمان او حتی خود وی را نیز تنها با لقب جناب میخواندند. وی همچنین تلاش کرد جلوی رشوهخواری را بگیرد و به درآمد کارکنان دولت سامان دهد. او که خزانهٔ دولت را تهی از دارایی میدید راه را بر مستمری گزاف و بیحساب ملایان، شاهزادگان و چاپلوسان بست و اینگونه از مخارج دولت بسیار کاستهشد. او همچنین به مالیات و بازرگانی سر و سامانی بخشید. وی صنعتگران را تشویق میکرد و گروهی را برای آموختن صنعت روز جهان به اروپا فرستاد. همچنین او در راه پیشرفت کشاورزی نیز کوشش بسیار کرد. او همچنین به آوردن آموزگار از بیرون از کشور، نشر روزنامه و ترجمه کتابهای بیگانه و بنیادگذاری دارالفنون برای آموزش پزشکی، فن جنگ و زبانهای بیگانه دستزد، اگرچه گشایش دارالفنون اندکی پس از برکناری او در ۵ ربیعالاول ۱۲۶۸ (قمری) رویداد.
امیرکبیر از نفوذ روسیه و بریتانیا در ایران کاست و برای نمونه در زمانی که اردوی شاهی از تبریز راهی تهران بود، کنسول بریتانیا پیشنهاد کردهبود که پشتیبانی از جان ارمنیان را بر عهده گیرد، ولی امیر نپذیرفته و گفته بود که پشتیبانی از شهروندان ایرانی وظیفهٔ دولت ایران است.
امیر کبیر به زیباسازی تهران و پیشرفت پایتخت نیز کوشید، در این راستا دست به ساخت بازار امیر و کاروانسرای امیر و تیمچهای نو زد. همچنین به پاکیزگی گرمابهها رسیدگی کرد و در اندیشهٔ کشاندن بخشی از آب رود کرج برای آشامیدن مردم تهران بود که دورهٔ زمامداریش به پایان رسید و این طرح دیگر اندیشههایش ناکام ماند.
اقدامات امیر کبیر که به سود تودهٔ ایرانیان و به زیان شاهزادگان، دارایان، ملاها و اشراف بود خشم این دستهها را برانگیخت و چون امیر جلوی دستاندازی مهد علیا را نیز در کارهای کشور گرفتهبود اینان به گرد او جمعشدند. مهد علیا میکوشید تا میرزا آقاخان نوری را که در آن زمان وزیر لشکر بود را جایگزین امیر کبیر نماید. پس شاه را انگیزاندند تا امیر را کنار بزند، اگرچه شاه جوان در آغاز پایداری نمود. از ۱۲۶۷ قمری میان شاه و امیر کبیر اندکاندک به هم میریخت و شاه دچار بدگمانی به صدراعظمش میشد. اختلاف نظر میان شاه و امیر بالا میگرفت، برای نمونه یک بار شاه یکی از برادرانش را به فرمانروایی قم فرستاد ولی امیر او را بازگرداند و شاه که دلش از این کار امیر کبیر تیره شده بود او را باز به قم فرستاد. اینگونه بود که شاه امیر کبیر را از صدر اعظمی کنار گذارد و او را به فرمانروایی کاشان گمارد. ولی کمی پس از آن که سفیر روسیه دست به اقداماتی به ظاهر به سود امیر کبیر زد، ناصرالدین شاه که بیمناک شدهبود امیر را به باغ فین کاشان فرستاد و چندی پس از آن به فرمان شاه دلاک حمام را به زدن رگهای امیر کبیر واداشتند. این رویداد در ربیعالاول ۱۲۶۸ قمری رخداد.
در سال ۱۲۶۸ قمری، میرزا آقاخان نوری که لقب اعتمادالدوله را داشت به صدارت رسید. او اصلاحات امیرکبیر را بازایستاند و کارگزاران او را برکنار و خویشان آشنایان خود را بر سر کار نهاد. همچنین مستمری کسانی که در زمان امیرکبیر از ایشان باز گرفتهشده بود باز به راه گشت. در این زمان میان عثمانی و بریتانیا با روسیه جنگ درگرفته بود و هر سهٔ این دولتها میخواستند ایران را در کنار خود داشته باشند ولی دولت بیخبر ایران از اختلاف میان این قدرتها سودی نبرد. اعتمادالدوله در آغاز به همراهی و هواداری از بریتانیا شناخته شده بود ولی چون نامهٔ تندی به سفیر این کشور نوشت در ربیعالاول ۱۲۷۲ قمری سفیر از او رنجیده و از تهران بیرون رفت و کوششهای سفیر فرانسه هم برای آشتی آنان به جایی نرسید. در این زمان حسامالسلطنه والی خراسان به هرات لشکر کشید و بیتوجه به تهدیدهای بریتانیا در صفر ۱۲۷۳ قمری این شهر را به ایران بازگرداند. میرزا آقاخان اعتمادالدوله که از دشمنی بریتانیا بیمناک بود برای آشتی با آن کشور فرخ خان امینالدوله کاشانی را برای گفتگو با بریتانیا نخست به استانبول و سپس به پاریس فرستاد. در پاریس، بریتانیا شرط بازگردانی روابط میان دو کشور را به حال عادی برکناری اعتمادالدوله تعیین نمود. امینالدوله نیز کوشید تا از ناپلئون سوم امپراتور فرانسه برای میانجیگری میان ایران و بریتانیا یاری بگیرد. سرانجام بریتانیا که گفتگو را بیهوده میدید در ربیعالثانی ۱۲۷۳ جزیره خارک را اشغال کرد و تا اهواز پیشروی نمود. اینچنین بود که کار به پذیرش معاهده پاریس میان دو کشور انجامید که برپایهٔ آن بریتانیا سپاهیان خود را بندرها و شهرهای ایران بیرون میبرد و ایران نیز استقلال افغانستان را به رسمیت میشناخت و نیز در در حل اختلافاتش حکمیت بریتانیا را میپذیرفت. این معاهده سبب افزایش نفوذ سیاسی بریتانیا در ایران گردید.
با اینکه اعتمادالدوله از اینکه انگلیسیها از برکناری او گذشتهاند شاد بود ولی اندکی پس از آن در محرم ۱۲۷۵ ناصرالدین شاه او را کنار گذاشت و خود زمام صدارت را به دست گرفت.
پیش از جنگ هرات فریدون میرزای فرمانفرما به سرکوبی خان خیوه محمد امین خان گمارده شد و وی خان خیوه را در ۱۲۷۱ قمری شکست سختی داد و او را به جای خود نشاند. پنج سال پس از آن ترکمنها به خراسان تاختند. در این زمان حشمتالدوله و قوامالدوله به سرکوبی ایشان گماردهشدند ولی چون میان این دو دودستگی پدید آمد ترکمنان ایرانیان را شکست دادند. در این زمان روسها به گسترش نفوذ خود در پیرامون دریای خوارزم و سیردریا میپرداختند، پس از ناتوانی سپاه ایران بهرهبردند و خیوه و مرو را اشغال کردند.
با برکناری اعتمادالدوله شاه دیگر کسی را تا سال ۱۲۸۱ (هجری) به صدر اعظمی برنگزید و خود به کارها رسیدگی کرد. در ۱۲۸۱ شاه میرزا محمد خان قاجار را با لقب سپهسالاری به صدارت برگزید که او تا سال ۱۲۸۴ (هجری) بر این جایگاه ماند. پس از آن شاه وی را کنار گذارد و وزیر مالیه آن زمان میرزا یوسف خان مستوفیالممالک را بی آنکه رسماً صدر اعظم گرداند بدین کار گمارد.
در ۱۲۸۷ (هجری) که ناصرالدین شاه به سفر عتبات رفته بود با سفیر کبیر ایران در عثمانی -میرزا حسین خان قزوینی که لقب مشیرالدوله داشت - دیدار کرده و به تواناییهای او پیبرد؛ پس او را به ایران فراخواند و وزارت عدلیه را بدو سپرد. پس از چندی که مستوفیالممالک کنارهگیری کرد وی به صدارت رسید و سپهسالار خوانده شد. او اصلاحات امیر کبیر را پیگرفت، به سازماندهی ارتش پرداخت، و کوشید تا در ایران حکومت قانون را برقرار سازد. همچنین وی برای شناساندن پیشرفت جهان شاه را به سفر فرنگ انگیزاند که سرانجام این سفر در ۱۲۹۰ (هجری) انجام پذیرفت.
در زمان سپهسالار امتیاز راه آهن ایران را از رشت به تهران برای ۵۰ سال به بارون رویتر انگلیسی واگذاشتند. همچنین برپایهٔ اعتبارنامهای حق استفاده از همهٔ منبعهای اقتصادی چون معدنها، جنگلها، بنیادگذاری بانک، تلگراف و... بدو واگذار میشد ولی اندکی پس از آن این اعتبارنامه لغو شد و برای دلجویی از رویتر در ۱۳۰۶ (هجری) امتیاز بانک شاهنشاهی به درازای ۶۰ سال بدو واگذار شد.
با بازگشت شاه از فرنگ مخالفت درباریان و ملایان با سپهسالار که مردی اصلاحطلب بود بیشتر شد و سرانجام شاه او را واداشت تا از کار کناره گیرد. شاه هنگامی که به تهران رسید مستوفیالممالک را به جای او گماشت و به میرزا حسین خان نیز وزارت امور خارجه را سپرد. در ۱۲۹۱ (هجری) نیز بدو لقب سپهدار اعظم و نیز مقام وزارت جنگ را داد. سپهسالار در پستهای تازهاش نیز کوشید به بهبود وضع نابهسامان آن روزگار بپردازد ولی چون شاه حسن نیت نداشت کوششهایش به جایی نرسید.
او دومین پسر محمدعلی شاه و اولین فرزند پسر او از ملکه جهان بود که در هنگام ولیعهدی پدرش بهدنیا آمد و پس از فتح تهران و خلع پدرش توسط یک مجلس عالی از رجال و بزرگان مملکت در ۱۲ سالگی به سلطنت رسید.
تا رسیدن او به سن بلوغ و تاجگذاری در تیر ۱۲۹۳ ابتدا عضدالملک و سپس ناصرالملک از سران ایل قاجار نایبالسلطنه بودند.
دوران کودکی او در تبریز سپری شد. قبل از رسيدن به مقام سلطنت احمد ميرزا خوانده میشد، معلمان و مربيان روسی داشت و اسميرنوف معلم روسی او که افسر ارتش روسيه بود ، در او نفوذ داشت. احمد فوق العاده مورد توجه و علاقه پدر و مادرش بود در همان سال اول سلطنت محمدعلی شاه در ده سالگی به عنوان ولیعهد تعيين شد.
او در سن هفده سالگی (یک سال پیش از تاج گذاری) با بدرالملوک والا که پدرش شاهزاده ظهیرالسلطان والا نوهٔ عباس میرزا بود، ازدواج کرد. این ازدواج توسط مادر احمد شاه ، ملکه جهان ترتیب داده شد و عروس که در آن هنگام ۱۲ ساله بود در تنها مدرسهٔ دخترانهٔ تهران درس میخواند. مراسم عقد با تشریفات مفصلی انجام شد. حاصل این ازدواج دختر بزرگ احمد شاه ، ایران دخت بود.
گفته میشود بدرالملوک بسیار زیبا بود و احمدشاه به او علاقه داشت. اغلب او را به تالار آینهٔ قصر میبرد و به انعکاس عکس او در آینهها مینگریست و میگفت: «در اينجا من فقط يك بدرى ندارم بلكه هزاران بدرى دارم». با وجود این علاقه چون بدرالملوک پدر خود را شایسته تر از احمدشاه میدانست بین آنها اختلاف افتاد و این ازدواج منجر به جدایی شد.
احمدشاه سه بار دیگر نیز ازدواج کرد و از این ازدواجها صاحب دو دختر به نامهای همایون دخت قاجار و مریم قاجار و یک پسر به نام فریدون قاجار شد
اندکی پس از کودتای اسفند ۱۲۹۹ و قدرت گرفتن سردار سپه به اروپا رفت و پس از آنکه سردار سپه به وفاداری به شاه سوگند خورد باز به ایران برگشت.
او بیش از هرچیز نگران وضع خود بود و به وضعیت نابسامان کشور چندان وقعی نمینهاد. با قدرت گرفتن سردار سپه و تحمیل خود به احمد شاه به عنوان نخست وزیر و ناخوشی اوضاع احمدشاه دلیل برآن شد که وی باز به اروپا فرنگستان برود.
درهنگامی که او در آنجا بود با رای مجلس موسسانی که سردار سپه ترتیب داده بود بااز قدرت برکنار کردن آخرین «شاه» دودمان قاجار شاهنشاهی قاجاریان را به پایان رساند.
وی در اسفندماه سال ۱۳۰۸ خورشیدی بر اثر ورم کلیه و اضافه وزن در «نویی سور سن» در حومهٔ پاریس در گذشت.جسد او به عتبات عالیات حمل و در کنار پدر خود در کربلا دفن شد.